سلام خانوما میشه لطفا بهم کمک کنید 🥺
من از بچگی توی خانواده ای بزرگ شدم که هرروز جنگ اعصاب داشتیم ،منم همینجور بزرگ شدم الان خیلی بهترم اما هنوزم اون عصبانیتو دارم،من الان ازدواج کردم،متولد۸۷ هم نیستم،سنم کمه هفده سالمه لطفا گیر ندید چرا ازدواج کردی چون نمیتونستم تو اون خونه بمونم، شوهرمم ۲۳ سالشه،تا وقتی که باهاش خوبم خیلی خوبه اما وقتی بد بشه بد تر خودش نیست ،
حالا منم خیلی بی اعصابم، یا شایدم بخاطر اینکه خیلیییی هم زودرنج هستم مثلا یه حرفی که میزنه یا یه وقت یادش میره بخاطر غذا تشکر کنه کلی سروصدا میکنم اصلا سیاست ندارم خودشم همیشه میگه اگه یکم سیاست داشته باشی باهام نرم حرف بزنی همه کار برات میکنم،تاحالا هم شده مثلا من قبلا مشاوره هم میرفتم یه هفته اصلا دعوا نداشتیم انقد خوب بود زندگیمون هرکار میگفتم انجام میداد ،
الان دو سه هفته هست که دعواهامون بازم شروع شده و من خیلی عصبی تر شدم به همچی گیر میدم،البته اونم یکم مقصر هستا،مثلا وقتی که میریم خونه مادرش اینا وقتی یچیزی اروم بهش میگم که بین خودمونه بلند جواب میده که بقیه هم میفهمن بعد من اصلا نمیتونم با ارامش مشکلمو بهش بگم وقتی تنها شدیم میپرم بهش که چرا اینجوری کردی اونم میگه باشه دیگه تکرار نمیکنم،اما بازم میکنه هروقت ما میریم خونشون باید با عصبانیت برگردیم
من واقعا نمیدونم چطور خودمو کنترل کنم و سیاست داشته باشم
هدف ازدواج چیه؟؟ آرامش و خوشی و باهم بودن وقتی همه اینارو خراب کنی چرا ازدواج کردی؟ بهش فکرکن و تلاش کن
