بیاید داستانمو بگم ببینید طلسم شدم؟

ممنون عزیزم

آخه پول وکیلم دادیم دیگه فک نکنم جای برگشتی باشه شوهرم ک حتی نمیخواد نگام کنه😭

چجوری؟؟

از همون فردای عقد مشکلات عجیب غریبم شروع شد

مثلا شوهرم موهامو دید ک فره بعد عصبانی شد که چرا تو نامزدی موهات صاف بود چرا اتو کردی چرا با موهای واقعیت نیومدی و.... یه شری سر همین قضیه ب پا شد ولی خب حل شد

عید نوروز شد ما رفتیم کربلا دایی زنداییمم همون خونه ای بودن ک ماهم بودیم شوهرمم باهامون بود خیلی خوش گذشت

دوباره فردای برگشتنمون شوهرم زنگ زد ک چراااا اونروز ک باهم حرم بودیم دوستت زنگ زد بهت تو گوشیو برداشتی مگه نگعته بودم خوشم نمیاد جلوی من با دوستات انقد حرف بزن

حالا همونموقع اصلا به روش نیوورد !!!!! بازم ترسیدم گفتم عزیزم اینکه مهم نیست و ببخشید و اینا

ولی اون تو گوشش نرفت حتی حاضر نشد بیاد منو ببینه تا اینکه وقت مشاوره گرفتیم رفتیم ک مشاورم گفت این چیزا ک مهم نیست شوهرت حساسیت و کنترلش بالاست...

دیگه گذشت و تو این ۴ ماه ایرادای الکی و سرد شدناش و عصبی شدناش بیشتر و بیشتر شد تا اینکه یه روز بی دلیل تلفنمو جواب نمیداد منم زنگ زدم مادرشوهرم

آره دیگرآزاری شدید داره زنداییم

 اونم گفت پسرم دیگه نمیخوادت و برو پی زندگیت.....( تو تاپیکای قبلی اینو کامل تعریف کردم)

من چندبار رفتم زیر سرم چندبار فکر خودکشی ب سرم زد چند بار ب خواهرش زنگ زدم پیام دادم ولی فایده نداشت جواب نمیداد...( خواهرش بامن خیلی خوب بود)

خدا میدونه چی گذشت بهم بدترین قسمتشم اینه که ذره ای از چشمم نمیوفته و هنوز بهش علاقه دارم با اینکه ۲ ماه منو ول کرد و رفت الانم وکیل گرفتیم منتظر وقت دادگاهیم که توافقی جدا شیم و شناسنامه سفید تحویل بگیریم.

حالا چیزی ک منو ترسوند این بود ک از یه حاج آقایی که خیلی تعریف شنیدیم سرکتاب گرفتیم گفت یه خانومی با مشخصات زنداییم شما رو طلسم کرده و تا این باطل نشه زندگیت سیاه خواهد موند...

من نمیخوام پای اجنه به زندگیم باز شه تا میتونم قرآن و دعا میخونم ولی انگار قضیه جدی تر از این حرفاست و اینم شنیدمه

 که خیلیا با دعا زندگیشون خراب شده حتی آیه قرآنم داریم که همچین چیزی هست که بین زن و شوهر سردی بندازن...

الان نمیدونم باید چیکار کنم میترسم ازدواج بعدیمم خراب ش

لطفا نگید همه ی هدف زندگی شوهر نیست و برو کار کن تفریح کن خداروشکر بچه نداشتی....خودم همه ی اینارو میدونم

والا همه میگن داره بهونه میاره

ولی خودش میگه دروغگویی فراموشکاری لجبازی...

مثلا یکی دوبار یه دروغ ریز مصلحتی گفتم یا یه چیزیو باید میبردم یادم رفت...

من این علائمو ندارم ولی فک کنم اون داره

حتی حاضر نبود تو صورتم نگاه کنه 

دیگه حاضر نشد حرف بزنه 

فقط منتظرم تو دادگاه ببینمش