آن سفر کرده که با خود ببرده دل و جانم همه تاب و توانم به گوشش برسانید ز ماه هیچ نمانده آن سفر کرده که رَفتهِ زَده آتش به جهانم ز او هیچ ندانم به گوشش برسانید، که دیگر نتوانم نتوانم نتوانم، آنقدر از تو نوشتم که دیوانه خطابم کردن، نکند دیر خودت را برسانی که طبیبان جوابم کردند...
آن سفر کرده که با خود ببرده دل و جانم همه تاب و توانم به گوشش برسانید ز ماه هیچ نمانده آن سفر کرده که رَفتهِ زَده آتش به جهانم ز او هیچ ندانم به گوشش برسانید، که دیگر نتوانم نتوانم نتوانم، آنقدر از تو نوشتم که دیوانه خطابم کردن، نکند دیر خودت را برسانی که طبیبان جوابم کردند...
ببین پسر من الکی الکی تب کرد تا 5 روز تبش تا 38 و نیم میرفت نفساش منو میسوزوند. بهش شیاف میزدمم اونقدی نمیومد پایین بهش شربت پروفن بدی آنی میاد پایین بعد نیم ساعت
آن سفر کرده که با خود ببرده دل و جانم همه تاب و توانم به گوشش برسانید ز ماه هیچ نمانده آن سفر کرده که رَفتهِ زَده آتش به جهانم ز او هیچ ندانم به گوشش برسانید، که دیگر نتوانم نتوانم نتوانم، آنقدر از تو نوشتم که دیوانه خطابم کردن، نکند دیر خودت را برسانی که طبیبان جوابم کردند...
ن بابا من ب بدن خودم سر ی جریانی زدم الان کله سوخته و لک شده جاشون
آن سفر کرده که با خود ببرده دل و جانم همه تاب و توانم به گوشش برسانید ز ماه هیچ نمانده آن سفر کرده که رَفتهِ زَده آتش به جهانم ز او هیچ ندانم به گوشش برسانید، که دیگر نتوانم نتوانم نتوانم، آنقدر از تو نوشتم که دیوانه خطابم کردن، نکند دیر خودت را برسانی که طبیبان جوابم کردند...