سلام
بهش فکر نکن اصلا
من اصلا یادمم نبود بدون استرس رفتم سرزندگیم شکر خدا
اشپزخونه امروچیدم
بعد باهمسرم رفتیم حج عمره
دیگه تمام خونه رو دادم دست مادر وخواهرم ومادرشوهرم
سر ۱۵ روز همه رو چیدند و عالی شد خونه مون
خداخیرشون بده
اخه اواخر عقد بیست ماهه مون بالاخره یه اپارتمان خریدیم شکر خدا ازعنایت خود خدا و امام جوادع
دیگه پول نداشتیم برای جشن
فیش مکه داشتن دادم همسرم اونم داشت وعازم شدیم
عالی بودعالی
اصلل پشیمون نیستم
وقتی برگشتیم یه ناهاردادیم خانواده ی دوطرف و فرداش رفتم ارایشگاه و یه تاب ودامن سبز پوسیدم و یه مجلس پاتختی گرفتیم
خانواده ی دو طرف البته خانم ها اومدند تواپارتمانم هم جهیزیه رو دیدند هم هدایاشون رو دادند
ماهم بعد تو مراسم هاشون جبران کردیم وهدیه بردیم
اوایل عقدم یه جشن نامزدی تو تالار بابام گرفت شام داد و تاب ودامن سفید پوشیدم و کیک بریدیم همون شد جشن عروسیم دیگه
از هردوش راضی ام
من زندگی رو سخت نمیگیرم
به پدرمرحومم و همسرمم سخت نگرفتم اصلا نه برای عروسیم ونه جهیزیه و سیسمونی