این تاپیکو دارم همینجوری میزنم شاید یکم با نوشتن آروم بشم
خدایا حالم خیلی بده اینقدر که حتی دیگه میخوام فقط این زندگی لعنتی تموم بشه میخوام خودکشی کنم ولی از اونم میترسم ...
هیچکسی ندارم هیچکس .. مگه چند سالمه باید این همه عذاب بکشم در حدی که موهام دارن سفید میشن هیچکس درکم نمیکنه از بچگی هم که با کتکای مامانم و کنایه هاش نوازش شدم و با بی احساسی پدرم وسواس فکری و عملی که به خاطرش دو بار اشتباه رو تکرار کردم و به خاطرش تیزهوشان و نمونه قبول نشدم که ای کاش دستم میشکست و گزینه ها رو پاک نمیکردم که همه قبول شدن جز من اشکالی نداره با ضعیفی چشمامم که برام عینکی بودن عذاب بود هم کنار اومدم که همه بهم میگفتن چهار چشم فقط ۱۰ سالم بود اینم هیچی با این حال مثانه عصبی و بیش فعال چیکار کنم که فقط اونی که این مشکلو داره میدونه چی بکشم که به خاطر تکررش هر ۲۴ ساعت میرم دشتشویی اینم از لثم که باید جراحی کنم و ...
فقط ۱۵ سالمه خدایا ...
توی گردابی افتادم که هرچقدر دست و پا میزنم بیشتر فرو میرم داخلش ...