من طبقه بالا مادر شوهرم اینام خواهرشوهرم دو تا کوچه اونورتره پسرش از خرداد تاحالا اومده اینجا مونده و اصلا نمیره خونشون مامانشم عین خیالش نیست چن روز یبار میاد اینجا میبیندش و میره😑بعد این پسره هرروز میاد خونه ما چن ساعت انقدم فوضوله و حرف میزنه کلمو میبره میترسمم چیزی بگم بره ب مادر شوهرم بگه لپاش اویزون شه😒الان دوباره زنگ زده ک میخاد بیا بالا اصلن حوصلشوندارم چکنم