بعد زنه ۳تا دختر به دنیا آورد و دوتار بابا بزرگم وضع مالیش توپ بود اما به بابام ت عمه ام و عموهام مح ...
بابام ۱۳سالگی میاد نوشهر پیش خاله هاش زندگی کنه خاله هاش وضعشون توپ توپ اما خسیس بودن خلاصه هر جور بی گاری بود از بابام میکشیدن تو این مدت عموی بزرگم رفت و دزد شد و چند بار گرفتنش و بردنش زندان اما بابابزرگم حتی سمتش نرفت
بابام ۱۳سالگی میاد نوشهر پیش خاله هاش زندگی کنه خاله هاش وضعشون توپ توپ اما خسیس بودن خلاصه هر جور ب ...
بعد گذشت و گذشت تا اینکه بابام ۲۲سالش میشه و میاد روستا عمه ناتنی ام مریض شده بود میارنش شهر تا ببرنش دکتر به بابام میگن برو دفترچه رو از خونه دایی ناتنی اش بگیره برا عمه ام که بابام مامانمو میبینه و عاشقش میشه
اون طرف همه مخالف بودن حتی نامادری بابام با وجود اینکه بچه برادرش بود میگفت نه مامان و بابام ازدواج میکنن وبابابزرگم یه هزارتومن کمک بابام نمکنه حتی اوایل زندگیشون مامان و بابام تو خونه دایی مامانم زندگی میکردن
اون طرف همه مخالف بودن حتی نامادری بابام با وجود اینکه بچه برادرش بود میگفت نه مامان و بابام ازدواج ...
گذشت و گذشت تو این مدت چه دعوایی که بیماران نکردن حتی یه بار تویی از دعوا ها مامان بزرگم(مامان مامانم)سکته زد اون طرفم دو تا عموی تنی ام ازدواج کردن و دو تا زن عموم آتیش بیارمعرکه شده بودن
گذشت و گذشت تو این مدت چه دعوایی که بیماران نکردن حتی یه بار تویی از دعوا ها مامان بزرگم(مامان مامان ...
تو این اوضاع عمه ام که هنوز مجرد بود و۳۸سالش شده بود با کلفتی وکارگری برای خودش جهیزیه میخره(چون بازرگانی نه تنها کمک نمیکرد بلکه زنگ میزند از عمه ام پول قرض میگرف با اون همه ثروتی که داشت
تو این اوضاع عمه ام که هنوز مجرد بود و۳۸سالش شده بود با کلفتی وکارگری برای خودش جهیزیه میخره(چون با ...
یه شب یکی از عموهای ناتنیمو دوستاش میان جهار عمه امو میدزدن با اون چند تیکه طلا کهبرا پس انداز خریده بود عمه ام چون فامیل بود و مدک درست وحسابی نداشت هیچی نگفت و شکایت نکرد