دوستان من اصلا آدم معتقدی نیستم همین دو روز پیش داشتم با چن نفر بحث میکردم که به خدا ایمان دارم ولی بقیه چیزارو نه خلاصه خواستم بگم همچین چیزی تو ذهنم نبود ...
امرور صب شوهرم رفت سرکار منم یکم با گوشیم ور رفتم بعد دیدم خوابم میاد خوابیدم قبلا چند بار فلج خواب رو تجربه کردم دیدم باز اونجوری شدم
فک کنم حدود ده دیقه ای بود هر چی میخواستم خودمو تکون بدم نمیتونستم احساس میکردم اطرافم پر از موجوداتیه که بهم نگا میکنن رو دیوار هم یه چیزای عجیب مثل صورت دیدم بعد ترسیدم چشامو بستم ناخودآگاه شروع کردم به آیةالکرسی خوندن تو ذهنم
بعد یه دفعه دیدم چن نفر ایستادن یکیشون گفت تو به هیچی اعتقاد نداری ولی ما اومدیم که کمکت کنیم نمیدونم گفت زینبم یا از طرف زینب اومدیم ولی مطمئنم این اسمو شیندم ، اینو گفت و رفتن بعد یه دفعه چشامو باز و بسته کردم اومدم بخودم پاشدم نیم ساعت تو فکر بودم که اینا چی بودن من دیدم 😭😭😭