این جمله ی چون دختری خیلی اشناس برای خیلی ها پیش اومده شاید به حرف نشنیده باشید ولی به چشم دیدید.. دقت کردید پسرای شش هفت سال رو راحت میزارن برن بیرون و تو کوچچه بازی برن نون بخرن و.. ولی دخترا هم که میخوان دو دقیقه توی حیاط خانه حداقل درد و دل کنن انگار شنود کار گذاشتن مادرا و بعد پدرا رو پر میکنن اصلا گناه دختر بودن چیه . خدا که میدونه و داره میبینه دخترا اینجورین اول پدر و مادر یا برادر بعد هم شوهر اصلا چرا دخترا رو افرید شما چی دیدید یا شنیدید من خودم نه میشه گفت ازاد نه میشه گفت زندانی موندم
ما که اینجور نبودیم برای بچه هامون هم نیستیم
بله منم اوضاعم همین بوده ولی جنگیدم ننشستم کاسه چه کنم چه کنم دستم بگیرم
راهش اینه که شاغل بشی
رانندگی یاد بگیری
یه هنر یاد بگیری
دورنم پر کنی از دوستایی که هیچ وقت قرار نیس با خونواده ات آشنا شن
دست خونواده رو هم از خودت کوتاه کنی
تا وقتی ک ازدواج نکنی متوجه نمیشی
یا خدای نکرده اتفاقی برات نیوفته نمیتونی متوجه بشی ک چ دلیلی داره این رفتار ها
من خودم دختر همین دوره هستم و با این محدودیت ها مخالفم تااینکه ازدواج کردم و سر۲ماه برگشتم خونه پدرم همه چیو هم خوب درک میکنم دیگه
الان دیگه پسرا رو هم نمیشه تنها فرستاد تو کوچه🤭
خداروشکر مادرای الان دیگه اگاهی کامل رو دارن دخترای الان ازادی رو کع میخوان دارن
ولی بعضی وقتا خوبه هواسمون به بچه ها باشه کاملا بیخیالشون نشیم به اسم ازاد گذاشتن چون تصمیمای اشتباهی میگیرن نیازه پدر مادرا کنترل کنن
باور میکنی این کارهاشون باعث شده بیزار از ازدواج بشم؟
و بیزار از دین و مذهب
چادر تا 19 سالگی برای من اجباری بود
یادمه نه سالم که شد دوچرخه آبی خوشگلمو به زور ازم گرفتن و به جاش جانماز جشن تکلیف بهم هدیه دادن
من اون سن جانماز نمیخواستم دوچرخه مو میخواستم
درکت میکنم عزیزم ..من قبل اینکه به تکلیف برسم خودم روسری شالی سرم میکردم و حجاب دوس داشتم ولی بعدش که به سن تکلیف رسیدم کذاشتم کنار مادرم همیشه منو با آادر تهدید میکرد میگفتم من مثلا مثال بستنی میخوام میکفت به شرطی که همیشه چادربپوشی هم من انقدر پا فشاری کردم و از انتخابم دوستام و خیلی چیز های دیکه زدم تا حداقل در این مورد ازاد باشم مادرا هم اصلا نباید پچگی ادم رو ازشون بگیرن ولی من زود بزرگ شدم یه سال درست نمیتونستن راه برم کلاس دوم بودم که پای راستم رفت لای پره ی موتور بعدش مامانم حالش بدتر از من بود انقدر برای اینکه ناراحت نشه دردامو ریختم تو خودم که اون دختر سرزنده مرد و افسرده شد
افسوس نخور گلم بیرون واقعا تبدیل شده به یه فضای خیلییی خیلی بد که توش اسیب میبینی
خودم دختر دارم امکان نداره اجازه بدم تنها با دوستاش بیرون بره البته تو سن ۱۵تا ۲۰منطورمه چون تصمیمات هیجانی میگیرن اصلا محدودش نمیکنم اما با بیرون رفتن تنهایی مخالفم چون فضای بیرون دخترا پسرا رو دیدم با خودم هرجا دوست داشت میبرمش الان لنقدر دخترا سیگاری شدن ادم میترسه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
