با دعوا وحشتناک دیشب
شوهرم با دخترم رفت شهرستان صبح
بعد شب اومدن خونه
بعد من هم از دیشب هیچی نخوردم نشسته بودم اتاق
اومده داد و بیداد که چرا شام نداریم ظرف ها کثیف ن
غذا پختم ظرف ها رو شستم
حالا هم میگه من نوکر نمی خواهم مهربونم باش
منم میگم چرا اذیت می کنی نمی بینی خودم هیچی نخوردم .میگه به درک
الان هم چای بردم پام بدجور ورم کرده
خدایا مرگت کجاست ...زودتر برسون