2777
2789
عنوان

داستان زندگیم

1138 بازدید | 63 پست

امروز دلو زدم به دریا وگفتم بیام منم داستان زندگیمو بنویسم لطفا تااخر بخونیدمن بخاطر عدم صلاحیت والدینم درسال۱۳۸۲وارد بهزیستی شدم وقتی منو بردن بهزیستی اونموقع۵یا۶سالم بود ابجیم کلاس دوم بود داداشمم ۲سالش بود خیلی اونروزا داداشم اذیت شد... مامانمو ندیدم تو همون بچگی فوت شده حتی نمیدونم چه شکلی بود

همیشه پنج شنبه عمم میامد دنبالم مارو میبرد مرخصی تا بابامو ببینیم وقتایی که دوباره برمیگشتیم بهزیستی داداشم خیلی گریه میکرد انقد گریه میکرد که نافش بزرگ شده بود یکی از مربیای بهزیستی همیشه نافشو میبست دیگه خوب یا بد دوران کودکی ونوجونی مون گذشت یادمه من وابجیم وداداشم ازهم حدا بودیم

همیشه حسرت خیلی چیزا رو دلمون بود بهزیستی خوبیایی هم داشت بدیایی هم داشت مثلا مثل زندانیا باهات رفتار میکردن نمیزاشتن تنها جایی بری گوشی نداشتیم یواشکی گوشی میاوردیم وقتی هم گوشی مون لو میرفت تاجا داشتیم با شلنگ کتک میخوردیم خوبیش این بود بچهایی دورت بودن که ازجنس خودت بودن دخترایی که مثل خواهر بودن

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

سال ۱۳۹۱بدترین اتفاق زندگیم افتاد خواهرمو جلو چشمام کشتن... خواهرم عاشق شده بود وبهزیستی بخاطر اینکه اون پسر شیعه نیست قبول نکرد پسره هم خواهرمو دزدید وخواهرمو سرشو برید خیلی روزای بدی بود سال ۹۳بودکه بهزیستی بزور منو نشوند پای سفره عقد من عاشق یکی دیگه بودم من ومحمد۱۲سال بود عاشق هم بودیم خانواده محمد پولدار بودن ومن چون بچه بهزیستی بودم قبول نمیکردن همیشه میگفتن تو معلوم نیست از زیر کدوم بوته به عمل امدی خیلی عذابم دادن سال۹۳منو به زور کتک نشوندن پای سفره عقد با پسرخاله زن داداش یکی از مربیامون بعد یه هفته هم عروسی مو گرفتن نه جهاز درستی بهم دادن نه چیزی

شوهرم ادم خوبی بود اماهیچی نداشت نه خونه نه چیزی اوایل ازدواج رفتیم تو یه اتاق ۱۲متری با خانواده شوهرم زن بابای شوهرم خیلی عذابم داد همش اذیتم میکرد شوهرم خدایی پشتم بود بعد ۱سال امدیم مشهد برای زندگی از بهزیستی وام گرفتم تونستیم تو مشهد خونه کرایه کنیم شوهرم شغلش خیاطیه توکارگاه خیاطی کارمیکنه سال۱۳۹۴خدا بهم دخترمو داد وسال۱۳۹۷خدابهم  یه پسر داد.... پارسال ناخاسته باردار شدم والان دوهفته دیگه زایمانمه اما هیچ پول وپس اندازی ندارم خیلی دلم گرفته امشب دیگه دلو زدم به دریا وگفتم باهاتون درد ودل کنم واسم دعا کنید پول زایمانم جور بشه.

سر این بچم خیلی اذیت شدم ۲هفته پیش تک وتنها اسباب کشی کردم بااینکه حامله بودم صاحبخونه قبلی مون۱۰تومن از پولمونو نداده دعاکنید پولمونو بده واقعا برای. زایمانم به این پول احتیاج دارم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792