دوتابچهام افتادن بجون هم.یعنی کار هروزشونه.پسرم۱۷سالشه مث همیشه انگار ک وجود نداره توخونه روتخت.چسبیده ب گوشی.اعصابم خورد شد اومدم بالاسرش شروع کردم داد وبیداد تو چکاره ای بلندشوخودی نشون بده جلوی بچهارو بگیر وازین حرفا اونم شروع کرد سرمن داد زدم بمنچه بمن چکارداری گیر میدی انقد ب هم توپیدیم..اخرشم لباس پوشید رف بیرون..خسته شدم ازین وضعیت..اصلا نمتونیم باهم راه بیایم..من اونو نمیفهمم اون منو
مشاوره هم فعلا امکانش نیی برم.
خب راست میگه مسئولیت اون نیست که
خب مقصر شمایی!!! نمیگم اینکه همش تو گوشی بچرخه درسته ها نه
ولی چرا اینقدر بهش گیر میدی؟ چرا با داد و بیداد میخوای کارو پیش ببری؟
من خودم ۱۷ سالمه و تقریبا همینم
اکثرا تو اتاقمم و تو کاری دخالت نمیکنم
ولی گیر دادن شما فقط باعث میشه بدتر شه
اشتباه مامانا اینکه دوس دارن همچیو با زور و دعوا درست کنن
من خودم ۱۵ سالمه یه خواهر ۱۰ ساله دارم تو همه کارام سرک میکشه رو مخمه
پسرتون راست میگه مسئولیت اون نیست
درسته اماخب منم انتظارایی دارم..اونم بزرگ شده نباید یزره کمک حالم باشه یانهایتا یه چیز ک بگم دلیل میشه اونم صداشو بالاببره سرم
خب بنظرتون این درسته ک ادم از صب ک بلندشه بعد صبوحونه سرش توگوشی باشه حتا تو پزیرایی نیاد یکم باما بشینه یا تیوی نگاه کنه..غروبم ک بشه بره بیرون بادوستاش دوباره بعددوساعت بشینه پای گوشی تا ۲شب با دادو بیداد بزاره کنار بخابه
منم چهارتا پسر دارم 10.8.5.2ساله شب روز با هم دعوا دارن خونم شده سالن کشتی گیری
من اصلا به بچهام اجازه نمیدم که بیرون برن و با بچهای دیگر تو کوچه بازی کنن
اعصاب رو آنی شدم ولی تحملشون میکنم خیلی سخته
من خودمم همسن پسرشمام و دوست دارم حرفایی که هیچ وقت به مامانم نگفتم رو براتون بنویسم
من هم بیشتر وقتا سرم تو گوشیه و مامانم همیشه اعتراض داره بلند شو کمک من کن فلان کن و بهمان کن
دلیل اولش اینه من افسردگی دارم که خب به خاطر همین انگیزه ای ندارم که فیلم ببینم یا برم بیرون...
مامانم میگه بیا پیشمون بشین از این حال بدت دربیای! وقتی میرمپیششون یه دعوایی پیش بیاد مامانم میگه تقصیر توئه با خودت نحسی اوردی! بابام مدام حرف کنکور و درسو میکشه وسط و استرس میده بهم تهشم با تحقیر و توهین میگه تو هیچی نمیشی
با سلایقم مخالفن
حس اضافی بودن بهم میدن
با این وجود ترجیح میدم تو اتاق خودم بمونم تا برم بیرون و جنگ اعصاب درست بشه
شاید پسر شماهم مثل منه....
بدون درگیری سعی کنید باهاش حرف بزنید
عزیزم زمونه خراب شده خیلی اتفاقات در بیرون میفته از تجاوز گرفته تا معتادی مواد
الان مثل قدیم دوران بچگی منو تو نیست که همیشه تو کوچه بودیم فقط بازی میکردیم
الان شهر پر گرگه
تو رو خدا بچهات تنهای نزار
برای پسر بزرگت هم از پدرش کمک بگیر
که بهش اجازه نده با دوستانش تنهایی بگرده
و پدرش نصیحتش کنه
سن پسر بزرگت حساس تو اوج نوجوانی هست باید خیلی مراقبش باشی
قبلا همین بود اما دیگ کاریش نداریم درباره درس واینا.تیزهدشان بود بادوستای ناباب گشت درساش خراب شد اخراج.تو مدرسه معمولی هم ک تِر زد.باگوشی پول درمیاره..بازم کاریش ندارم..اما نمیشه ک صب تاشب..میگه همش گیر میدی بخدا کاریش ندارم..فقط نمیخاد ازکسی حرفی بشنوه..امروز دیگ خیلی اعصابم خورد شد اومدم بالاسرش..
تواین گوشی لامصبش تو گروه مختلط دخترپسره..من بدم میاد..معلوم نی باکیا چت میکنه..
اخه ثانیه ب ثانیه ک پول درنمیاره باگوشی میدونم..چت میکنا..دوستاش خرابش کردن..باصدای بلندش کاراشو پیش میبره..
قبلا بایه دختری دوس شد اومد گف میخام ازدواج کنم جونمون دراومد ازین خاب درش بیاریم..
میترسم دوباره باهمون یاکسی دیگ نباشه
پدرش خاس کمکش کنه یبار بش گف اخرعاقبت رفیق بازی اینه اونا صدای جفتشون بالارف پسرم فرار کرد..
اصلا ابش باباباش تو یه جوب نمیره
میگیم بادوستات نگرد..میگ اونا بدنیسن شما گیرید..دوست خوب پیدانمیشه وفلان...
بخدا درمانده ایم
