تایپیک یکیو خوندم ک راجب خیانت دوتا دوست بهم نوشته بود اکثزا نوشته بودن دروغه .من باورم شدخیلی این موارد زیاده حتی برا دوتا دوستای نزدیک خودممم این اتقاث رخ داد ..
مریم و زهرا دوتا از دوستای من هستن ک این اتفاق واسه شون رخ داد
مریم مجرد هست ولی زهرا ازدواج کرده و بچه های یزرگی داره..اینا همسایه هم یودند ک بنا ب شرایطی رابطه اینا چند سالی میشد خیلی صمیمی شده بود.از دوتا خواهز بهم تزریکتر شده بودندزهرا هر مسافرتی با خاتوادش میرفت از مریم خواهش میکرد همراهشون بیاد..تمام مهمونی های خانوادگی.خریدا..کارای درمانی.تمام اواقات خالی مریم یا خانواده زهرا یود بحدی ک عضو جدا نشدنی خانواده زهرا نحسوب میشد
خانواده مریم از این شرایط راصی نبودن ک دختر مجردشون اینهمه با خانواده دوستش در تماس بلشه ولی مریم و زهرا دوتا یار جدا نشدنی بودن و همه رو متقاعد میکردن ک مسه خواهرن و باید همیشه کتار هم باشن..جوری ک شوهر زهرا و بچه هاش هم ی اندازه زهرا مریم رو دوس داشتن و اگ جایی میهواستن برن حتما باید مریم دنبالشون میومد
.من آنقدر معمولی هستم که هیچ کس شیفته ی حرف زدنم نشود،قلب هیچ کس با دیدنم نلرزد،کسی برای چشم هایم نمیردو شعری در وصف پیچ و خم گیسوانم سروده نشود...من آنقدر معمولی هستم که هیچ کس با خندیدنم ته دلش ضعف نرود،هیچ کس از نبودنم غصه اش نگیرد وجای خالیم توی ذوق نزند...من یک آدم معمولی هستم،حتی از معمولی هم معمولی تر،ولی دوست داشتن را بلدم،اینکه با تمام وجودم یک نفر را دوست داشته باشم بلدم،اینکه برای بودنش و ماندنش از جان و دل مایه بگذارم هم بلدم....
.من آنقدر معمولی هستم که هیچ کس شیفته ی حرف زدنم نشود،قلب هیچ کس با دیدنم نلرزد،کسی برای چشم هایم نمیردو شعری در وصف پیچ و خم گیسوانم سروده نشود...من آنقدر معمولی هستم که هیچ کس با خندیدنم ته دلش ضعف نرود،هیچ کس از نبودنم غصه اش نگیرد وجای خالیم توی ذوق نزند...من یک آدم معمولی هستم،حتی از معمولی هم معمولی تر،ولی دوست داشتن را بلدم،اینکه با تمام وجودم یک نفر را دوست داشته باشم بلدم،اینکه برای بودنش و ماندنش از جان و دل مایه بگذارم هم بلدم....
چند مدت اینکار تکرار شد..پیامای شوهر زهرا روزانه بمریم ییشتر و بیشتر مسشد ولس نمیشد ازش خرده ای بگیریم..چون پیاما همش انگیزشی بود..مریم ولی این رفتارو طبیعی نمیدید..من همش میگقتم چون باهات راحته از این پیاما داره میفرستع ک تو گروها واسه همه میفرستن.در واقع من مثبت لندیش بودم و فکز مریم و بجاهای بد نمیزاشتم بزه
ولی مریم بحرف من گوش نداد..خودش رفت ب زهرا دوستش گفت شوهر تو از این پیاما واسه من میفرسته..زهرا گفت اره اقا محمد عادت دارن این پیاما رو برا همه میفزسته یرا من و دختر و پسرممم میفرسته برا همکارای خانمش هم میفرسته و مریم بهش میگه اینجوری ک بده باید بهش بگی حد و حدوشو رعایت کنه شاید یه خانم از این پیاما منطور بگیره و و اون وقت یرات داستان میشه..طاقت رقیب داری..زهرا میگه ن بایا.کیی لخه اقا محمدو میخواد من بهش اطمینان دارم این اتفاقات واسه این پیش نمیاد