2777
2789
عنوان

جاری پروووو

990 بازدید | 46 پست

من باردارم ...امروز یه وسیله پیشش داشتم رفتم بیارمش  دیگه  دخترم بازی میکرد یه کم نشستم..بحث روبارداری  و ویار بود..یدفه گف رو پسرم باردار بودم اینقد حالم بد بود دوسداشتم یکی بیاد غذا برا بچم بیاره ظرفای نشسته و خونه کثیف‌..من توبازداریام هیچ انتظاری ازش نداشتم اصلا تاحالا چیزی بهش نگفته بودم حتی همین حالا هم صددفه اومد دید حالم بده اتفاقا شامشو خورد زد بیرون بدون اینکه ظرفای خودشو بشوره..منم بهش گفتم توک همش پیش مادرشوهر اینا بودی بعدشم چن دفه برات غذا درست کردم میومدی پیشم..بعدشم هیشکی واسه ادم مث خواهر و مادر نمیشه کی بهر کی...خونه منم این مدت اینقد کثیف بود  دختر خواهرم یه روز اومد تمیزش کرد ..تواین مدت خودش ن نگام کرد ن اینکه غذایی برا بچم بیاره برعکس میومد میخورد میرفت منم حرصم از این میگرفت ازش انتظادی ندارم جرا دم دیقه میاد من حوصله بچه خودمم ندارم...خیلی اعصابم از حرفاش خرده ..البته جوابشو بهش دادم‌خانم انتظار داشت من مث کلفت هرروز خونشو تمیز کنم براش غذا درست کنم...یدفه هم رفتم خونشو براش تمیز کردم..ولی ایشون انتظار بیشتر داشت..حالا مثلا داره تلافی میکنه دریغ از اینکه من حرفی بهش زده باشم یا انتظاری داشته باشم خودش شرو کرده

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چرا همه چیا به خودتون میگیرین اخه چیکار شما داشته حرف اون 

بابا با خودم بود ...میگفت من رو بارداریت خیلی  ب دردت خوردم فلان بهمان توکاری نکردی...منم گفتم اخه برام چیکار کردی همین الان یه ماهه حالم بده چ کاری کردی مثلا

نظرم اینه با جاری رسمی رسمی برخورد کنید مثل همسایه ای باهاش اصلا صمیمی نیستید، یه احوال پرسی و خدا نگهدار

باور کن آرامشت بیشتر میشه

از همین امشب روشت عوض کن ✌

قول داده بودی با اولین برف به خیابان برویم و آدم برفی رویایی‌مان را بسازیم، افسوس... 😔💔
نظرم اینه با جاری رسمی رسمی برخورد کنید مثل همسایه ای باهاش اصلا صمیمی نیستید، یه احوال پرسی و خدا ن ...

والا من محلش ندادم دوباره بعدظهر خودش هی زنگ زنگ من اصلا جوابشو ندادم..دوباره پاشد اومد خونم اصلا حالیش نمیشه

والا من محلش ندادم دوباره بعدظهر خودش هی زنگ زنگ من اصلا جوابشو ندادم..دوباره پاشد اومد خونم اصلا حا ...

یه ساختمون هستین؟

قول داده بودی با اولین برف به خیابان برویم و آدم برفی رویایی‌مان را بسازیم، افسوس... 😔💔
راستش من بودم به خودم نمیگرفتم بقیه چیزارو خب نمیدونم

چون خونه هامون تو یه ساختمونه جز منم کسی پیشش نیست داشت ب خودم میگفت ..منم گفتم هرکی باید مامان و خواهرش ب دردش بخورن کی بهر کی..اخه چ جاری میره هر روز کار خونه اون یکی رو میکنه

بنده خدا داشته از حالات و روحیاتش تو بارداری برات حرف میزده تو چرا جبهه گرفتی  خیلی تند برمورد ...

عزیزم قشنگ منظور داشت و اخر حرفش گف اره اصلا باهام قط ارتباط کردی نیومدی پیشم ...خونه هامون تو یه ساختمونه تاپیکای قبلیمو بخونی بهتر میشناسیش

من اصلا از ایشون انتظاری نداشتم و چیزی بهش نگفتم ولی کلا خودش پر بود ..ب جز ایندفه دو دفه دیگه هم هی میگفت خوشم از غذات میومد فلان بهمان با طعنه..من خودم اینو بهتر میشناسم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792