من باردارم ...امروز یه وسیله پیشش داشتم رفتم بیارمش دیگه دخترم بازی میکرد یه کم نشستم..بحث روبارداری و ویار بود..یدفه گف رو پسرم باردار بودم اینقد حالم بد بود دوسداشتم یکی بیاد غذا برا بچم بیاره ظرفای نشسته و خونه کثیف..من توبازداریام هیچ انتظاری ازش نداشتم اصلا تاحالا چیزی بهش نگفته بودم حتی همین حالا هم صددفه اومد دید حالم بده اتفاقا شامشو خورد زد بیرون بدون اینکه ظرفای خودشو بشوره..منم بهش گفتم توک همش پیش مادرشوهر اینا بودی بعدشم چن دفه برات غذا درست کردم میومدی پیشم..بعدشم هیشکی واسه ادم مث خواهر و مادر نمیشه کی بهر کی...خونه منم این مدت اینقد کثیف بود دختر خواهرم یه روز اومد تمیزش کرد ..تواین مدت خودش ن نگام کرد ن اینکه غذایی برا بچم بیاره برعکس میومد میخورد میرفت منم حرصم از این میگرفت ازش انتظادی ندارم جرا دم دیقه میاد من حوصله بچه خودمم ندارم...خیلی اعصابم از حرفاش خرده ..البته جوابشو بهش دادمخانم انتظار داشت من مث کلفت هرروز خونشو تمیز کنم براش غذا درست کنم...یدفه هم رفتم خونشو براش تمیز کردم..ولی ایشون انتظار بیشتر داشت..حالا مثلا داره تلافی میکنه دریغ از اینکه من حرفی بهش زده باشم یا انتظاری داشته باشم خودش شرو کرده
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چرا همه چیا به خودتون میگیرین اخه چیکار شما داشته حرف اون
بابا با خودم بود ...میگفت من رو بارداریت خیلی ب دردت خوردم فلان بهمان توکاری نکردی...منم گفتم اخه برام چیکار کردی همین الان یه ماهه حالم بده چ کاری کردی مثلا
راستش من بودم به خودم نمیگرفتم بقیه چیزارو خب نمیدونم
چون خونه هامون تو یه ساختمونه جز منم کسی پیشش نیست داشت ب خودم میگفت ..منم گفتم هرکی باید مامان و خواهرش ب دردش بخورن کی بهر کی..اخه چ جاری میره هر روز کار خونه اون یکی رو میکنه
من اصلا از ایشون انتظاری نداشتم و چیزی بهش نگفتم ولی کلا خودش پر بود ..ب جز ایندفه دو دفه دیگه هم هی میگفت خوشم از غذات میومد فلان بهمان با طعنه..من خودم اینو بهتر میشناسم