شوهرم بچه ننس، همش خودشو مدیون مادرش میدونه که بزرگش کرده،برا همون دوس داره همش اونجا باشه و کارای مادرشو انجام بده،من ماهها پیش بخاطر اینکه شوهرم همیشه به من اهمیت زیادی نمیداد،بیماریهام براش مهم نبود، ناراحتیهام براش مهم نبود، بهش گفتم تو انگار هیچکاره منی، بعد از چند ماه از سرکارش به من پیامک داد که تو گفتی من هیچکارتم پس منم میرم خونه ی مادرم، میخاس برای چند روز بره که کارای کشاورزیشونو انجام بده، منم گفتم باشه، الان دیگه میخاد همیشه همینجوری زندگی کنه، تن تن بره خونه مادرش،بهشون خدمت کنه و به من و بچه هام کاری نداشته باشه، فقط پول بهمون میده، حتی هیچ خریدی نمیکنه،خریدا با خودمه،به مسایل بچه ها کاری نداره، حتی یه نون نمیخره ، تا الان دو هفتس اینجوری زندگی میکنه