من الان ۹ ساله دارم واس عشقم میجنگم این ۹ سال شاید ۱۰ ماهشو خوشی نکردم .... پاش موندم با هزار بلا هزار بدبختی تحقیر شدم کتک خوردم.اواره شهر غریب شدم.
هزار بار ازدستش دادم داشت عقد میکرد با یکی دیگ باز من با چشم خیس نگاه میکردمو تو دلم میگفتم خدایا ن ی بار دیگبهم بدش....
خون بالا میورد داشت میمیرد رو تخت ای سی یو باز با چشم خیس گفتم خدایا ن ی بار دیگ ی بار دیگ... بهم فرصت بده
تموم این مدت خیلی وقتا نداشتمشو باز تقلا کردم باز نرفتم با کسی دیگ...
ولی قبلمن ی دختر دیگ ت زندگیش بود ک ن خودش میخاستش ن خانوادش اما دختره ادا عاشقش میشد کسی ک اصن باعث شد من این ۹ سال بش نرسم .
این خانم ادا میکرد عاشقه ولی با اولین خاستگارش اکی شد و رفت سرزندگیش ولی بقول تو با وجود شوهر ول کن نبود و نیس
میخام بگم اگ عاشق بود نمیتونس یعنی مث من صبرکنه؟؟؟؟نمیتونس خاستگارش رد کنه؟؟؟چرا ؟اگ عاشق بود چرا شوهر کرد؟پس ادمای اینجوری عاشق نبودن هردو نفرو باهم میخان
و حیف کلمه عشق ک ب این جور ادما نسبت داد بشه.اونم اگ مث من عاشق بود منتظر میموند نک شوهر کنه و باز کرم بریزه این ادما کثیفن کثیف