بچه ها دلم گرفته…
یاد روز عقدمون افتادم…
استرس داشتم بهش گفتم قول میدی خوشبختم کنی؟؟من می ترسم!! قول میدی مردونه کنارم باشی؟
دستمو فشرد و گفت بهت قول میدم(اون موقع میدونم حرفش خالصانه بود)
اما لعنت به بیماری بی اعتمادی….
لعنت…
واقعا حقه منو اون خوشبختی بود….دوتا ادم خوب بودیم کنار هم…خالص و بی ریا….اما بیماری بی اعتمادی و پارانویید غالب شد تو رابطمون….خواب و خوراکو ازش گرفت…نتیجش شد گریه های شبانه من و تنهایی های من….و گریه های اون….
❤️🩹❤️🩹❤️🩹❤️🩹