2777
2789
عنوان

دوستای خوابگاهی من 💔

463 بازدید | 31 پست

دوران دانشجویی یه اکیپ سه نفره بودیم، منو یه دختر و یه پسر 

انقد همه مارو همیشه با هم میدیدن که کلا میشناختن مارو انقد کافه میرفتیم بیرون میرفتیم خیلی دوران خوبی بود

پسره عاشق من شد عشقی که داشت به من مثل فیلما بود خیلی خیییلییی روزای خوبی بود باهاش ولی چهرش خیلی به دلم نمینشست 🥹 از طرف دیگه از لحاظ فرهنگ خونواده خیلی متفاوت بودیم،  خونشون تو یکی از روستاهای دور افتاده بود که خیلی امکاناتی نداشت و...  من خپاستگارای بهتری داشتم هرچقدر به مامانم گفتم اجازه بده بیاد صحبت کنه راضی نشد

خلاصه همون حین یه خپاستگار از اقوام اومد برام کسی که عشق بچگیام بود ولی هیچوقت نمیدونستم اونم به من علاقه داره یا نه

عقد کردم بیشتر با فشار خانواده من خیلییی دو دل بودم بینشون

اون پسره حتی بعد عقدم اکیپو خراب نکرد هنوزم سه نفره روزای خوبی داشتیم یه روز ازش شنیدم هنوز امید داره برگردم بهش میگفت طلاق بگیری میخوامت

من عروسی کردم وقتی فهمید خیلی تغییر کرد خییییلی رفتارش عوض شد یکماه نشد با یکی رل زد تا زمانی که درسمون تموم شه هم با همون دختره بود 

دختره هم اتاقیم بود خودمم پا درمیونی کردم که بهم برسن

ولی خیلی برام جالب بود همون کارایی که برا من میکرد برا اونم میکرد همون اهنگ تتلو که میگه تو خلصه روح منی رو همیشه به من میگفت ولی برای اونم همینو فرستاد و... 

بعد تو کاراموزی که هم گروه بودیم میرفتیم وقتی تنها میشدیم میگفت رابطم باهاش جدی نیست یا دختره گل گرفته بود ازش میبرد اتاق دوستاش که من نبینم 

نمیدونم چرا اینکارو میکردن 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

برای اینکه حرصشو در آوردی اونم حرصتو در بیاره

🎗هیچ گلی نمیتونه خودشو بو کنه ، هیچ کتابی ام نمیتونه خودشو بخونه و خب توام مشکلت همینه که نمیتونی خودتو ببینی ؛ که چقدر کاملی♥️💫

بانو

یا شما تاحالا دوست صمیمی نداشتی یا سنت کم با عرض پوزش 

انقدر ازین اتفاقا بیفته برات 

چرا بنظرت رنگ موی ی دختر قهوه ای یکی زرد خوب این ی خلقت یا ی سلیقه اگر خودشون این کارو کردن 

ب زندگیت بچسب 

اینا همش ی خاطرس

ی تست mbtiبده حس میکنم خیلی تنها بودی ک این موضوع برات حائز اهمیت 

دیشب تا صبح خوابشو میدیدم

بعضی اوقات میرم تو فکرش انگار نمیشه فراموشش کرد با وجود اینکه سه سال میگذره

وقتی دانشگاه تموم شد قرار بود چون اون نمایندست به ما خبر بده کی بریم کارای فارغ التحصیلیمونو کنیم من چندبارم بهش زنگ زدم که هر خبری شد زودتر بگه

نگفت خودشم اولین نفر رفته بود کاراشو انجام داده بود

بعد شنیدم به اون دختره که تو اکیپ بود گفته 

من ناراحت شدم تو وات بهش پیام دادم اینطور ک معلومه همه رفتن فقطمن موندم اصلا سین نکرد تا چندروزم گذشت من چتمونو پاک کردم از اینستامم انفالوشکردم و دیگه هیچوقت خبری ازش نشد

دیگه متاهلی زندگیتو بچسب کاری بهشون نداشته باش 

الان زندگی خوبی دارم

ولی گاهی اوقات به یادش میفتم

همون دختره هم ما بهم قول دادیم سه تامون کاراموزی رو همون شهر برداریم من حتی اون موقع عروسی کرده بودم حاضر شدم شوهرمو تنها بذارم بیام که فقط ترم اخرم باهم باشیم

یهو تث لحظات اخر که لیست بسته شه زد و رفت شهر خودش و منو تنها گذاشت بعدشم رابطه اونقدر صمیمی ما تبدیل شد به هیچ

با یکی دیگه از دخترا اوکی شدن حتی تا الان مرتب میرن شهر هم و در ارتباطن 

بانو یا شما تاحالا دوست صمیمی نداشتی یا سنت کم با عرض پوزش  انقدر ازین اتفاقا بیفته برات  ...

من 24 سالمه

نه واقعا هیچوقت تو دوستی موفق نبودم چون همیشه حاضرم جونمم بدم ولی هیچکس متقابلا اینطوری نبوده

با هرکس دوست شدم زیاااادی رو رفاقت حساب کردم زیادی از خودگذشتگی کردم اما نتیجش همونطور بوده

همیشه کات شده تهش

شوهرم میدونه

بهش گفتم همزمان با تو یه خواستگار از هم دانشگاهیام داشتم که خیلی میخواسته منو ولی نمیدونه همین پسره که تو اکیپ بوده هس

این دونفر رو اره میشناخت حتی در جریانه چطوری کات شد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز