حوصلم سر رفته بود. یه نگاه به دوروبر کردم. کلِ دکوراسیون خونمون زیتونی و سفید بود که من عاشق این دو رنگ بودم. گوشیم رو برداشتم و به سمانه زنگ زدم. به یک بوق نکشیده برداشت.
- صبر کن گیسو، مگر اینکه دستم بهت نرسه، حالا گوشی رو روی من قطع میکنی؟ میکشمت.
- هه هه هه، شتر در خواب بیند پنبه دانه، گهی لپلپ خورد گه دانه دانه.
سمانه یه جیغ از سر حرص زد و گفت:
- الان به من گفتی شتر؟ یعنی من شترم؟
با خونسردی به مبل تکیه دادم و گفتم:
- تا الان شک داشتی عزیزم؟
- خیلی خری گیسو، من که میدونم چیکارت کنم! فعلا گمشو بیا گروه بچتیم، همه دارن سراغت رو میگیرن.
- بهبه، پس حسابی مشهور شدم دیگه!
- کم زر بزن، بیا گروه.
بعد بدونِ حرف دیگهای گوشی رو قطع کرد. معلوم بود داره تلافی میکنه. خخ مثل بچهها رفتار میکنه. من که دیدم حوصلم سر رفته به حرف سمانه گوش دادم و رفتم داخل گروه. یک سلام دادم که یک دفعه کلی جواب سلام اومد بالا.
- بهبه! ماشاالله همه آنلاینن!
یه دفعه سپیده که از همه شوختر بود گفت:
- آره دیگه جمعمون جمع بود، خلمون کم بود.(خخ)
- برو بابا، تو خودت خلترین دختر دنیایی. از این به بعد اسمت رو روی کسی نذار.
- اسم جدیدِ تو هست گلم، اسم جدیدت مبارک.
- هاهاها، خندیدم (یه شکلک چشم غره)
سمانه یه شکلک عصبی گذاشت و گفت:
- بسه دیگه دیونهها، مثل بچهها بههم میپرین. اینقدر دعوا نکنید. گیسو بهجای دعوا و کلکل بگو ببینم از صبح کجا بودی؟
من که یاد صبحم افتادم کلی پکر شدم و با یه شکلک پکر گفتم:
- هعی، دست رو دلم نذارین که خونه، از صبح دارم کمک مامان خونه تکونی میکنم. (شکلک گریه)
سمانه و سپیده داشتن بهم میخندیدن. هههههه، رو آب بخندید. خلاصه کلی سربهسر هم گذاشتیم که نازنین هم اومد و گفت:
- راستی گیسو، میدونی یه پسر جدید اومده گروه؟
- نه! کی؟ کجا؟ چه ساعتی؟
سپیده باز با شکلک خنده گفت:
- مدرسان شریف تلفن ۲۴۶۶