ی کاربری تعریف میکرد میگفت
عمش دانشجوبوده ،بعد یک اتاق بایکی از هم دانشگاهیاش تو یک خونه قدیمی میگیرن،از این خونه ها که راهرو باید طی میکردی تا ب اصل مطلب یعنی توالت برسی
میگه نصف شب زمستون سرررررد،برف میزد،ویخبندون بود ،درس خوندنم تموم شد پاشدم خیلی بیخیال برم دستشویی
یکدفعه اخر همون راهرو،یک زن ززززشسششت لخت مادر زاد ایستاده بود تا منو دید ،رفت روچهاردست وپا وحمله کرد طرفم.،فقط احساس سوزش توبدنم کردم.
بهوش ک اومده بود،متوجه شده بود ازبین دوتا سینش تا بالای نافش پاره شده ،بوده