2777
2789
عنوان

نشد،نتونستم،نمیشه ببخشمممم😔

2180 بازدید | 65 پست

امروز دقیقا ۸ ماه از فهمیدن خیانت چندین ‌چندباره ی شوهرم گذشت هرروز از روز قبل داغون تر شدم، جسمم پر از توده هایی شده که نبود قبل این، روحم آروم نیست از آدما میترسم ، یچیزی به اسم امیدبه زندگی واعتماد در من برای همیشه مرد، سه روز خوبم روز چهارم حمله عصبی بهم دست میده،تمام بدن خودم واون پر از جای ناخنای منه دیگه حرمتی نموندبا شکستن قلبم، ۱۵ سال زندگی رو راحت سوزوند،کاش کینه ای نبودم کاش ساده لوح بودم و بازهم میبخشیدم که بچم شاهد هرروز خودزنی و گریه های من نباشه با همه چی میشه ساخت جز شک وتردیدی که بارها برات ثابت شده 

برام دعا کنید جسارت جداشدن ازش رو‌داشته باشم، خیلی تلاش کردم هزاران راه امتحان کردم‌مشاوره ، عبادت ، رازونیاز هیچی هیچچچچچچی تسکینم نمیده پراز خشمم، بنظرتون با جدایی ازش که دوسش هم‌داشتم و خیلی تو سختیای زندگی هواشو داشتم وهوامو نداشت آروم میشم؟ 

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

اینجا حقیقتا باید جداشد اگرچه بازم قضاوت راحت نیست باید جای یه نفر باشی تا بفهمی حتما خیلی وابستشی ک تاالان نتونستی جدابشی و بخشیدی

.تنهایی یعنی این سکانس...💔توی قسمتی از فیلم "رستگاری در شائوشنگ"، پیرمردی به اسم بروکس بعد از ۵۰ سال‌ از زندان آزاد شد، برگشت به شهرش ولی هیچی دیگه مثل قبل نبود. این آزادی براش تلخ‌تر از زندان بود.چند روز بعد مثل همیشه از خواب بیدار شد، دوش گرفت، بهترین لباسش رو پوشید، عطر مورد علاقه‌اش رو زد. رو یه چهارپایه رفت و با یه چاقو روی دیوار خونه‌اش نوشت : بروکس اینجا بود...و خودش رو از سقف همون خونه، برای همیشه رها کرد.بروکس اون جمله رو نوشت چون کسی دیگه نبود بفهمه که "من اینجا بودم..."مثل خیلی‌ از ماها که وسط شلوغ‌ترین روزا ته دلمون خالیه و منتظریم یک نفر بیاد، مارو بفهمه، پیشمون بمونه.ما هم اینجاییم.همین حالا.

چطو به کسی که بارها قول داده تکرار نکنه ‌هردفعه بدتر از دفعه قبل تکرار کرده اعتماد کنم؟ اصلا شدنی نی ...

از این لاشی جدا شو دیگ چرا خودتو زجر میدی 

خلائی به شکل خداوند در قلب هر انسان وجود دارد و آن هرگز با هیچ چیز آفریده شده دیگری پر نمی گردد و آن فقط با خداوند پر می گردد.🦋                                                                           

اینجا حقیقتا باید جداشد اگرچه بازم قضاوت راحت نیست باید جای یه نفر باشی تا بفهمی حتما خیلی وابستشی ک ...

خیلی وابستشم ولی بجایی رسوند منو که الان دلم میخواد بمیره،باعث شد زنای هرزه برای من شاخ وشونه بکشن،جوونیم با گذشتن از خطاهای مکررش گذشت

من جدا شدم اروم نشدم بشدت عصبی ام ۱۲ سال گذشته من چهل سالمه مثل زنای پنجا و خورده ای ساله هستم دوتا ...

دقیقا منم احساس میکنم با جدایی هم نمیشه اروم شد

.تنهایی یعنی این سکانس...💔توی قسمتی از فیلم "رستگاری در شائوشنگ"، پیرمردی به اسم بروکس بعد از ۵۰ سال‌ از زندان آزاد شد، برگشت به شهرش ولی هیچی دیگه مثل قبل نبود. این آزادی براش تلخ‌تر از زندان بود.چند روز بعد مثل همیشه از خواب بیدار شد، دوش گرفت، بهترین لباسش رو پوشید، عطر مورد علاقه‌اش رو زد. رو یه چهارپایه رفت و با یه چاقو روی دیوار خونه‌اش نوشت : بروکس اینجا بود...و خودش رو از سقف همون خونه، برای همیشه رها کرد.بروکس اون جمله رو نوشت چون کسی دیگه نبود بفهمه که "من اینجا بودم..."مثل خیلی‌ از ماها که وسط شلوغ‌ترین روزا ته دلمون خالیه و منتظریم یک نفر بیاد، مارو بفهمه، پیشمون بمونه.ما هم اینجاییم.همین حالا.

شوهرت آدم نمیشه


مطمئنه بازم میبخشی


شما بعد طلاقم حالت همینه


تنها راحت انتقامه


پدرشو دربیار زندگی براش جهنم کن روزگارشو سیاه کن تا خشمت فروکش کن

قول داده بودی با اولین برف به خیابان برویم و آدم برفی رویایی‌مان را بسازیم، افسوس... 😔💔
من جدا شدم اروم نشدم بشدت عصبی ام ۱۲ سال گذشته من چهل سالمه مثل زنای پنجا و خورده ای ساله هستم دوتا ...

ای خدااااا یعنی بعد جدایی هم اروم‌نشدی؟ من هرروز دارمگریه میکنم کورشدم هشت ماهه زندگی‌ندارم‌مشت مشت قرص ارام‌بخش میخورم نمیتونم ببخشم واز همه ی آدما بیزارم‌کر‌ه من با هم‌جنسای خو‌دم مشکلی نداشتم این هردفعه یه زن خراب رو‌میندازه به جون ‌من

خیلی وابستشم ولی بجایی رسوند منو که الان دلم میخواد بمیره،باعث شد زنای هرزه برای من شاخ وشونه ب ...

واقعا خیلی ناراحت شدم همیشع تاپیکای خیانت اشکمو درمیاره میفهمم ک چقد وابستگی سخته راه حلی نداره من حس میکنم باجدایی هم آدم اروم نمیشع

.تنهایی یعنی این سکانس...💔توی قسمتی از فیلم "رستگاری در شائوشنگ"، پیرمردی به اسم بروکس بعد از ۵۰ سال‌ از زندان آزاد شد، برگشت به شهرش ولی هیچی دیگه مثل قبل نبود. این آزادی براش تلخ‌تر از زندان بود.چند روز بعد مثل همیشه از خواب بیدار شد، دوش گرفت، بهترین لباسش رو پوشید، عطر مورد علاقه‌اش رو زد. رو یه چهارپایه رفت و با یه چاقو روی دیوار خونه‌اش نوشت : بروکس اینجا بود...و خودش رو از سقف همون خونه، برای همیشه رها کرد.بروکس اون جمله رو نوشت چون کسی دیگه نبود بفهمه که "من اینجا بودم..."مثل خیلی‌ از ماها که وسط شلوغ‌ترین روزا ته دلمون خالیه و منتظریم یک نفر بیاد، مارو بفهمه، پیشمون بمونه.ما هم اینجاییم.همین حالا.

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792