بچه ها میخوام تصمیم بگیرم راجب زندگیم لطفا اگه میتونید کمکم کنید 6سال با آقای تو رابطه ام الان ازم خاستگاری کرده خیلی منتظر این روز بودم آخه واقعا عاشق بودم تا امروز هم شرایط اوکی نبود که خاستگاری نکرده الان مشکل اینه شغل پسره جوریه که 15روز کامل خونه اس 15روز کامل سرکار اون15روز کامل24ساعت سرکاره بد میگه که غیرتم اجازه نمیده که بزارم15روزتنها خونه باشی شاید اتفاقی برات افتاد تنهای میخوای چیکار کنی میگه اون 15روز یا برو خانه بابات یا پیش مامان بابای من تا 5سال دیگه که کارش شاید درست بشه یعنی شایدم بازم این شرایط باشه بد اینم بگم پسر ماشینم داره خونم باباش گفته براش اوکی میکنه حقوق هم الان ماهی 10تومنه تو فکر کار دومم هست الان موندم چیکار کنم اخه15روز چطور تحمل کنم جدا ازینا نمیدنم اگه قرار باشم چند روز پیش مادرشوهرباشم چطوریه آلان با مامان خودم رابطم که افتضاح
من آدم درونگرایی هستم، بعد از ازدواج حتی تو اتاق خودم تو خونه بابام هم راحت نیستم بخوام چند روز بمونم.
من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدانیا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "