امروز روز بدی بود از صبح غروب هم که امدم خونه دیدم بچه گربه ای کهاز بچگی شاهد بزرگ شدنبودم تو بارون تو سرما ی اردیبهشت تنهای تنها و جای کوچک برای خودش پیدا کرده بود میخوابید و به ته مانده غذا اکتفا میکرد و همیشه از سر پنجره پنج صبح صداش میکردم غذا میدامش و ماشین له کرده بود واقعا اشکم در آمد انگار دوستم بود باور کنید تو اون کوچه تنها کسی رود که با من دوست بود حالا از دستش دادم
آخی عزیزم.... منم همیشه غذارسانی میکنم ولی اشتباهمون اینه که دستیشون میکنیم. اینجوری دیگه خطر این جانوران دوپا رو درک نمیکنن و فک میکنن همه مثل ما مهربونن و این باعث میشه آسیب ببینن. باید غذا رو بذاریم و بریم تا بیان پیدا کنن و به ما عادت نکنن
با اینکه این بچه گربه رو ندیدم ولی الان خیلی ناراحت شدم. طفلکیا کلا نباید تو آسیا متولد میشدن چه برسه به اینجا با این سطح فرهنگ. البته به استثنای ترکیه
خدا به دادشون برسه حیونیارو
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
