نمیخواستم ب این زودی بچه دارشم
از وقتی فهمیدم هی میخوام خودمو خوشحال نگه دارم نمیشه خوشبین باشم نمیشه ک نمیشه 😔
اوایل ازدواجمون شوهرم حتی نمیذاشت برم خونه بابام و کلی دعوا ومرافع داشتیم
ولی کم کم رفت و امدمو عادی کردم با ترفندایی..
الان ک داریم بچ دار میشیم میترسم حتی همین الانم داره گریم میگیره ک نکنه نذاره برم خونه بابام با بچم نکنه غر بزنه دعوا راه بندازع..
با این اخلاق مرد سالاری ک داره میترسم از ایندم میترسم یه اسیر بشم ک هیجا حق نداره بره جز خونه خونواده ی بدجنس شوهرش ک از هر ی کلمه ک از زبونشون درمیاد حال منو میگیرن کلی اعصابمو بهم میریزن..
حتی همین الان هنوز بچمون یک ماهش نشده میگ سیزده بدر سال دیگ باید با خونوادم بریم با اونا باشیم.. از الان دارع برا سیزدع برنامه ریزی میکنه..
بااینکه چند سالع با خونوادع من سیزده جایی نرفته بخدا انقد پدرومادرم داماد دوستن ک حد نداره انقد لطف دارن ب شوهرم ولی نمک نشناسه.. 😔