راستش
همیشه حسرت اینو داشتم که یکی فقط یکیی تو این دنیای به اینبزرگیوجود داشته باشه تا سرمو رو شونشبزارم حرفای دلمو بهش بزنم حرفایی که به هیچکس نگفتم اشک بریزمو از مشکلاتم بگم از دردام بگم
اونمفقط دستشو روی سرم بکشه و بهمبگه اشکالی نداره من پیشتم من کنارتم عین کوه پشتتم مراقبتم نگران نباش
همیشه منتظر یودمیکی پیدا بشه
ولی...هیچ وقت همچین کسی تو زندگیم پیدا نشد
همیشه تنها بودم تنهای تنها
خیلی وقت ها اینقدر حالم بد میشد اینقدر روحم خسته میشد که میرفتم تو اتاق فقط گریه میکردم و خودم خودمو بغل میکردم
خودم به خودم دلداری میدادم
خودم دست خودمو میگرفتم و خودم خودمو بلند میکردم
الانم اینجوریم
و اینقدر الان به این تنهایی عادت کردم که فقط خودممیتونمخودمو ارومکنم فکر نمیکنم کسی تو این جهان باشه که بتونم بهش تکیه کنم تا دردامو بهش بگم
چون به تنهایی عادت کردم
من الان فهمیدم که فقط خودمو دارم و منتظر هیچ عامل خارجیم نیستم
و الان خودم از خودم مراقبت میکنم
برای اینکه مراقبت کنی از خودت فقط کافیه خودتو دوست داشته باشی اگه اشتباه کردی خودتو سرزنش نکنی به خودت برسی و هیچوقت خودتو مقایسه نکنی
من نمیدونم الان تو چه شرایط روحی هستی ولی اینارو گفتمکه توهم اشتباه منو نکنی منفعل نباشی منتظر کسی نباشی💔