2777
2789
عنوان

مهمونی......

| مشاهده متن کامل بحث + 365 بازدید | 39 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

برن بمیرن بابا. وقتی مهمون دعوت میکنم ک توان مالی وجسمی داشته باشم در شان میزبان ومیهمان درست پذیرا ...

آخه تا حالا خونشون نرفته بودیم ولی در حد بیرون یکی دوبار رفتیم در برخورد آدم های خوبی بودن اما دیشب اصلا باورمون نمیشد که اینجوری کردن 

زنده باد اشتباهات من...که بی‌پروا بهت گفتم دوستت دارم وُ تو رَم کردی... که خلافِ نظرِ خانواده رفتم دنبال علاقه‌م و بعد با مغز خوردم زمین وُ برگشتم وُ از صفر شروع کردم که شب امتحان نشستم فیلم دیدم و رفتم چرخیدم الکی وُ بعدش گند زدم. که بی‌حساب کتاب پولامو خرج کردم وُ خوردم به یه پیسیِ سنگین.که گفتم رفیقمه،از گوشت و پوست و خون گذاشتم براش اما همون آدم با پوستی که از من کَندن واسه خودش پیراهن دوخت...ببین هر طوری دلت می‌خواد قضاوتم کن. اما تو چه میدونی من اون لحظات چقدر زندگی کردم!زنده باد اشتباهات من. که توی تنهایی بغلشون می‌کنم. یه بغلِ محکم... اونا سهم منن از زندگی. من اون لحظات احساس زنده بودن داشتم. میفهمی؟؟؟؟؟؟

چ کار زشتی!!!

من از دیوانه ها دیدم ، هزاران عاقل مرده !•~•                                                                                                           خدایا همیشه هوامو داشته باش ❤                                    

اگه حرفت راست باشه عمدا برای شما نیمرو درست کرده وگرنه در تمام عمرم همچین چیزی رو ن دیدم ن شنیدم.میخواسته بی احترامی کنه.

بدترین مهمونی ک رفتم آبگوشت بود با مخلفات.

در حسرت دیدار پدری ب سر میبرم ک آخرین بار دستش توی دستم بود ولبخند روی لبش خشک شد ومنو تنها گذاشت .از وقتی رفت منم خندیدن رو فراموش کردم میشه برای شادی روحش ی صلوات بفرستی.سپاسگزارم
وااای😶 شمام جبران کن براش  دعوتشون کن و نیمرو بزار

بابام انقدر ناراحت شده از دیشب بهش برخورده گفت دیگه خونشون نمیریم فکر نکنم برسه که دعوتشون کنیم تلافی آخه واقعا حتی آدم برای تلافی هم روش نمیشه....

زنده باد اشتباهات من...که بی‌پروا بهت گفتم دوستت دارم وُ تو رَم کردی... که خلافِ نظرِ خانواده رفتم دنبال علاقه‌م و بعد با مغز خوردم زمین وُ برگشتم وُ از صفر شروع کردم که شب امتحان نشستم فیلم دیدم و رفتم چرخیدم الکی وُ بعدش گند زدم. که بی‌حساب کتاب پولامو خرج کردم وُ خوردم به یه پیسیِ سنگین.که گفتم رفیقمه،از گوشت و پوست و خون گذاشتم براش اما همون آدم با پوستی که از من کَندن واسه خودش پیراهن دوخت...ببین هر طوری دلت می‌خواد قضاوتم کن. اما تو چه میدونی من اون لحظات چقدر زندگی کردم!زنده باد اشتباهات من. که توی تنهایی بغلشون می‌کنم. یه بغلِ محکم... اونا سهم منن از زندگی. من اون لحظات احساس زنده بودن داشتم. میفهمی؟؟؟؟؟؟
اگه حرفت راست باشه عمدا برای شما نیمرو درست کرده وگرنه در تمام عمرم همچین چیزی رو ن دیدم ن شنیدم.میخ ...

آخه خودشون زنگ زدم با کلی اسرار دعوت بعد اینجوری

نه بابا برای چی باید دروغ بگم من خودم از دیشب تا الان هنوز تو شوکم 

زنده باد اشتباهات من...که بی‌پروا بهت گفتم دوستت دارم وُ تو رَم کردی... که خلافِ نظرِ خانواده رفتم دنبال علاقه‌م و بعد با مغز خوردم زمین وُ برگشتم وُ از صفر شروع کردم که شب امتحان نشستم فیلم دیدم و رفتم چرخیدم الکی وُ بعدش گند زدم. که بی‌حساب کتاب پولامو خرج کردم وُ خوردم به یه پیسیِ سنگین.که گفتم رفیقمه،از گوشت و پوست و خون گذاشتم براش اما همون آدم با پوستی که از من کَندن واسه خودش پیراهن دوخت...ببین هر طوری دلت می‌خواد قضاوتم کن. اما تو چه میدونی من اون لحظات چقدر زندگی کردم!زنده باد اشتباهات من. که توی تنهایی بغلشون می‌کنم. یه بغلِ محکم... اونا سهم منن از زندگی. من اون لحظات احساس زنده بودن داشتم. میفهمی؟؟؟؟؟؟

شما دعوتشون کنید ب صرف تخم مرغ آبپز

در حسرت دیدار پدری ب سر میبرم ک آخرین بار دستش توی دستم بود ولبخند روی لبش خشک شد ومنو تنها گذاشت .از وقتی رفت منم خندیدن رو فراموش کردم میشه برای شادی روحش ی صلوات بفرستی.سپاسگزارم
جالب اینجاس چقدر اصرار کرده که مثلا برید خونشون 😒😅

دقیقا حالا باز اگر ما سرزده و بدون خبر دادن میرفتیم یه چیزی میگفتی طرف نمیتونسته تدارک ببینه 

زنده باد اشتباهات من...که بی‌پروا بهت گفتم دوستت دارم وُ تو رَم کردی... که خلافِ نظرِ خانواده رفتم دنبال علاقه‌م و بعد با مغز خوردم زمین وُ برگشتم وُ از صفر شروع کردم که شب امتحان نشستم فیلم دیدم و رفتم چرخیدم الکی وُ بعدش گند زدم. که بی‌حساب کتاب پولامو خرج کردم وُ خوردم به یه پیسیِ سنگین.که گفتم رفیقمه،از گوشت و پوست و خون گذاشتم براش اما همون آدم با پوستی که از من کَندن واسه خودش پیراهن دوخت...ببین هر طوری دلت می‌خواد قضاوتم کن. اما تو چه میدونی من اون لحظات چقدر زندگی کردم!زنده باد اشتباهات من. که توی تنهایی بغلشون می‌کنم. یه بغلِ محکم... اونا سهم منن از زندگی. من اون لحظات احساس زنده بودن داشتم. میفهمی؟؟؟؟؟؟

اگه میخواست نیمرو بهتون بده پس برای چی مهمون دعوت کرد اینو نمیفهمم مگه مجبور بود والاما خودمون زیاد نیمرو نمیخوریم دیگه چه برسه به مهمون بدیم 😅 دیگه باهاش رفت آمد نکنید 

لعنت به نرهای هولی که درخواست میدن 

دقیقا حالا باز اگر ما سرزده و بدون خبر دادن میرفتیم یه چیزی میگفتی طرف نمیتونسته تدارک ببینه 

خیلی حس بدیه من از این مهمونی سما رفتم خیلی حس بدیه 

با همشون قطع رابطه کردم 

خودت ناراحت نکن من میگم حتما یه اتفاقی افتاده که نتوانسته غذا درست کنه مثلا قبل اومدن شما باشوهرش بح ...

شاید اینطوری بوده ولی خب آدم بهش برمیخوره مثلا انگار ما نخورده بودیم اونم دادن برای اینکه از گشنگی نمیریم😐😐😂

زنده باد اشتباهات من...که بی‌پروا بهت گفتم دوستت دارم وُ تو رَم کردی... که خلافِ نظرِ خانواده رفتم دنبال علاقه‌م و بعد با مغز خوردم زمین وُ برگشتم وُ از صفر شروع کردم که شب امتحان نشستم فیلم دیدم و رفتم چرخیدم الکی وُ بعدش گند زدم. که بی‌حساب کتاب پولامو خرج کردم وُ خوردم به یه پیسیِ سنگین.که گفتم رفیقمه،از گوشت و پوست و خون گذاشتم براش اما همون آدم با پوستی که از من کَندن واسه خودش پیراهن دوخت...ببین هر طوری دلت می‌خواد قضاوتم کن. اما تو چه میدونی من اون لحظات چقدر زندگی کردم!زنده باد اشتباهات من. که توی تنهایی بغلشون می‌کنم. یه بغلِ محکم... اونا سهم منن از زندگی. من اون لحظات احساس زنده بودن داشتم. میفهمی؟؟؟؟؟؟
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792