friends

مهـــتایـــے

عضویت: 1396/12/18

تعداد پست: 40240

د یجی مویز 

« Made in pain 💔» به دَشتـی رسیدی بلندتر بخند! بلندتر بخند یادِ خونه بیـوفتُم ..:)                                                           هر هویتی رو رها کردم.‌ هر احساسی رو از بین بردم. هر خاطره‌ای رو‌ دفن کردم و هر آرزویی رو نادیده گرفتم. به نظر میرسه بی‌نقص‌ترین فرصت برای زندگی‌کردنه. بدون زنجیر.                  مردمان شهر برای آزادی تابوت ساختندو برای عشق مرز، غافل از اینکه نه آزادی در تابوت جا میگیرد، نه عشق مرز میشناسد.-ارنستو چگوارا      لینک تاپیک اهدای عضو من کلیک کنید. ❤️

1402/04/05

|

16:12

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

انholy

عضویت: 1400/05/04

تعداد پست: 4518

تل

ایم یانگ اند ریچ تال اند هندسام کاریزما باس ریکی

1402/04/05

|

16:12

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

lonleyqueen

عضویت: 1401/03/12

تعداد پست: 9821

تلگرام 

 یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨

1402/04/05

|

16:12

2 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

icecream84

مدیر استارتر

عضویت: 1401/10/10

تعداد پست: 204

تل

میشه اسم کاناشو بگی

 وقتی خدا  بین بنده هاش تعبیض می ذاره از پدرومادرا چه انتظاریه   

1402/04/05

|

16:13

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

icecream84

مدیر استارتر

عضویت: 1401/10/10

تعداد پست: 204

تلگرام 

آدرس کانال شو میشه بگی

 وقتی خدا  بین بنده هاش تعبیض می ذاره از پدرومادرا چه انتظاریه   

1402/04/05

|

16:13

0 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب

lonleyqueen

عضویت: 1401/03/12

تعداد پست: 9821

آدرس کانال شو میشه بگی

https://t.me/fhjjjjhff

 یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨

1402/04/05

|

16:17

1 نفر لایک کرده اند ...

گزارش پست نامناسب