بابام راننده اس تعطیلی نداره تهران زنذگی میکنیم مادرمم ازاون دسته از ادماییه ک اصلا ازخونه درنمیاد خریدای خونه ام با پدرمه...
دیشب مامان دوستم گفت گناه داری میام دنبالت با دخترم بریم قیطریه گفتم من نمیدونم با مامانم صحبت کنید گوشی دادم مادرم قبول کرد ساعت شش قرار بود بریم قبلش جارو کردم ظرف شستم راه افتادم رفتم سرکوچه:)
پارک قیطریه تا رسیدیم هشت شد خیلی شلوغ بود موسیقی زنده نگاه میکردیم شاد بود من بلند اهنگو میخوندم هوهو میکردم یا تو ماشین شالم در اومده بود فیلمم گرفته بودم
حالا امروز برگشته میگه هرچی از دهنش در میاد میگه🥲💔همش میگه از دختر خالت یاد بگیر اینجوری نیست میگم اون با خانوده اش هرهفته بیرونه مث من دائم تو خونه نیست حتی واسه خرید لباسم ما سالی ی بار بیرون میریم 💔🥲خالم دلش میسوزه واسمون حتی
میگه نمیتونم نگهت دارم خونه
حتی پول نمیدن ی باشگاه ثبت نام کنم آزاد باشم
17سالمه سیبیلامم ک برداشته هرروز طعنه میزنه
خسته شدم