سلام دوستان ما سه تا دوستیم که متاهلیم و کم و بیش نسبت فامیلی هم داریم یکی از ما قبل عید یه جشن گرفت و مارو دعوت کرد ما هم با اون یکی دوستم نفری یه جعبه شیرینی و یه میلیون پول براش بردیم من یه مدت مریض بودم و اون دوستم که قبل عید مهمونی گرفته بود خودش تنها اومد خونمون و گفت که شوهرم مدام سر کاره وقت نمی کنیم بیاییم خونتون ولی بعدش خبر رسید که با شوهرش رفتن خونه اون دوست دیگمون شما چه رفتاری می کنید آیا مثل من ناراحت میشین؟؟
چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل هفده سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم❤عاشق شادمهرم ب امید روزی ک برم کنسرتش 😍🥰فندوق جانم به زندگیمون خوش اومدی ۱۴۰۲/۱/۱۹ فهمیدم باردارم 😍 دخترم ،دلوینم منو بابات عاشقتیم❤️دخترم 1402/9/2 بدنیا اومد و اونروز برام قشنگترین روز عمرم شد
ن خب خودش اومده دیگه بخوای به هرچی گیربدی باید بری توغارزندگی کنی عزیز
نه بحث این نیست من براش ارزش قائل شدم و با همسرم رفتم خونشون ولی ایشون بدون همسرش تنهایی میاد این سری شوهرم گفت وقتی شوهرش نمیاد چرا من برم به نظرم هر رفتی یه آمدی داره اشتباه میگم آیا
من خودم باشم ناراحت نمیشم...چون توقع ندارم مرد بیاد عیادتم.
نه اون موقع که دوستم اومد کاملا خوب شده بودم و دیگه نیاز به استراحت نداشتم حتی قبلش هم تماس گرفت و حالمو پرسید گفتم که کامل خوب شدم ولی برای خودشون هر اتفاق خوب یا بدی میفته هرکی نره زود گلایه می کنه من ناراحت شدم از دروغ گفتنش که به من میگه شوهرم وقت نمیکنه ولی دو شب بعدش میرن خونه اون یکی دوستمون بعد کلا رفت و آمد خانوادگی داریم