چند وقت خالم میگفت دوستش که دکتره تو بیمارستان شیفت بوده شب بوده بعد یه خانم و آقای با یه بچه بغل تو پتو پیچیدهاومدن اونجا و گفتن ما شنیدیم اینجا دکتر های خوبی داره بهمون مریضه بعد دختره اومده به بچه رو معاینه کنه میبینه بچه بدنش سرد سرده بعد نبضو چک میکنه میبینه مرده بعد خیلی ناراحت میشه که چجوری به خانواده اش بگه وقتی بهشون میگه خیلی میگفت خونسرد بودن هیچ ریکشنی نشون ندادن آقاهه گفت اینکه تا الان صداش میومد و خانمه گفت عه خب دیگه مسافرت نمیتونیم بریم بعد بچه رو برداشتن و رفتن
من هنوز نمیتونم درک کنم همچین آدمای هست بچه انقد مریض بوده کل آب بدنش خشک شده بوده و از سوع تغذیه مرده بوده همچین پدر مادری هنوزم پیدا میشه