سلام من الان ۲۰سالمه یه پسر دارم بچها من ۱۲سالم که بود واقعا هیچی نمیفهمیدم هیچی تک دخترم عستم حتی مادرم بهم نمیگفت مواظب خودت باش یا چی هروز صبح نیرفت سر گوسفندا ما توی شهر کوچیک زندگی میکنیم
به همسایه داریم پسر همسایمون رفیقش اومده بود لونجا اون خدا لعنت کرده این فکرو انداخت توی سزش ک اینو کاری کنیم و....
چند روز بعدش پسر همسایمون هی میگف بیا بیا من نرفتم وولی بعدش رفتم نمیدونستم میخواد چیکار کنه که باهام اون کارو کرد از پشت خدا لعنتش کنه ایشالا مادرش داغشو ببینه من واقعا بچه بودم مثل این موقع ک نبود الان شب روز ندارم خون گریه میکنم افسرده شدم چرا من چرا پیش رفیقاشم گفته فک میکنم همه به چشم خراب نگام میکنم ولی من خربودم😭😭😭😭😭