روانی ان بعضیا
من تازه عروس بودم دوماه بود رفته بودم خونه خودم شب یلدا نداشتیم چون کلا هفت ماه نامزد بودم
با همسرم رفتیم بازار پالتو و بوت خریدیم چند روز بعد پوشیدم رفتیم خونه مادرشوهرم ، جاریم دید تو تنم
اومد تو اشپزخونه گفت حمیییییید (شوهرم) ما وقتی ازدواج کردیم تا دو سال نه لباس خریدیم نه وسایل خونه، همه چی نو بود برای چی میخریدیم!؟.
حالا یه خونه پدرشوهرم خریده بود داده بود بشینن یعنی ده سال ازدواج کرده بودنداما وضع مالی خیلی خوبی نداشتن و طلا و … نداشت خودشون فقط بریز و بپاش و خرید و سفر و مهمونی و یکسره خانواده اش با کلی بچه خونشون بودن