مشکلم 😭چه طوری بگم عزیزم یه خانواده دارم که منو کالا میدونن میخوام به یکی بفروشن
یه نفرم تو زندگیم هست که آنقدر همو دوست داریم قرار بود که این ماه نامزد کنیم بابا بزرگش فوت کرد تو این مدت ام پدرم گفت که من تورو میدم به یکی دیگه تو یکساله با یه آدمی هستی که معلوم نیست میخواین چیکار کنین البته ایشونم تحت تاثیر فامیلاش این حرفارو میزد
من خیلی وقت بود این جریانات و تحمل کردم و به عشقم نگفتم ولی به شب کم آوردم.و گفتم اونم رفت به خانواده اش گفت بریم خواستگاری پدرش ناراحت شد گفت فعلا زوده شرایط ندارم پدرم مرده تازه ۱۰روزش تموم شده
من همه ی این مساعلو حل کردم با خانواده ام با زورم حرف زدم گفتم من فقط با اون ازدواج میکنم وگرنه میکشم خودمو
الان اون ناراحته نمیدونم چرا حتی یه هفته اس باهام درست حرف نمیزنه ما آنقدر بهم وابسته بودیم بدون شب بخیر نمیخوابیدیم و بدون صبح بخیر روزمون شروع نمیشد 😭