طلاق بگیرم یا یه فرصت دیگه بدم؟

وای من خانوادم خیلی آدمای محترم و شریفی هستن،پدرم حتی چایی هم نمیخوره از دود و دم متنفره و شخص خیلی باایمان و اهل حلال و حرومیه،با ادبه شدید و آبرو دار.اینقدرم پیش مردم عزت و احترام داره که نگو.اینارو نگفتم که خدای نکرده بهت فخر بفروشما،میخوام بگم یعنی من از اون خانواده اومدم بیرون،برادرم ندارم.پدرم یکم زودجوش هست ولی فحش و کتک اصلا و ابدا

یه ویژگی دیگه اینکه خیلی کینه ای و حرف دراره،هروقت مهمونی بریم بعدش کلی حرف بی ربط میزنه بدگویی میکنه هی میگه مادرت اینطور گفت شوهرخواهرت محل نذاشت و.... حتی پشت خانواده خودشم حرف میزنه همش از همه شاکییه واقعا خستم کرده.هروقت خانوادم بخوان جمع بشن عزا میگیرم چجوری بهش بگم حالا نمیاد کلی باید منتشو بکشم اگرم بیاد که داستان همیشگی! عقده زیاد داره خودشو کم میبینه باشوهرخواهرم بده خیلی،فحشش میده پشت سرش هی میگه مامانت اونو دوس داره به اون احترام میذاره و....

مشاورا که راه درستی نمیگن فقط میگن فایده نداره و نظرشون به سمت جداییه،خونه پرش میگن اونم باید بیاد که نمیاد. شوهرم انگار اصلا زندگی براش مهم نیس،دوس داره به روش خودش باشه لذت طلبه کلا،گاهی میگم شاید چون به گفته خودش حوصله زن و زندگی نداره و پول تو جیبش نیس و از پدرش میترسه دنبال خیانت نیست ولی از طرفی گاهی مثل پسر بچه ها میشه دلم براش میسوزه اونم بدبخته که قربانی تربیت غلط و الگوهای بد بوده چون پدرش خشن و عصبی و دست بزن داشته و بسیار بددهن هستن پدرمادرش

خانوادم یک صدا میگن جداشو هیچکدومشون نمیگن بساز،خداییش مجرد که بودم خیلی آزادی دلشتم پدرمادرم خیلی بهم اعتماد داشتن و هنوزم دارن،خواهرام عالی هستن شوهراشون مثل برادرن خیلی خوبن از نظر مالی هم مشکلی ندارم خودم درامد دارم ولی نمیدونم چرا اینقدر به نظرم طاقت فرسا میاد جدایی

پروسه طلاق و آینده مبهمو چیکار کنم؟من خیلی احساساتیم خیلی دوس دارم زندگیم درست بشه دلم نمیخواس طلاق بگیرم خیلی هم صبور بودم،البته اشتباه زیاد داشتم از اول نمیگم بی نقص بودم،شاید اگر جور دیگه رفتار میکردم از روز اول زندگیم اینجوری نمیشد،ولی الان نمیدونم بااین حرمتایی که شکسته و بااین روالی که هست،دیگه میشه تغییری ایجاد کرد یانه.شوهرم اول عقد خیلی دوسم داشت نمیدونم جوگیر بود یا چی ولی خیلی خودشو کنترل میکرد اخلاقاش بهتر بود،شاید من اینجوریش کرده باشم ولی خبلی وقته من بسازتر و صبورتر شدم خیلی جاها کمکش کردم باهاش مهربون بودم همیشه به شکم و مسایل جنسیش اهمیت دادم با خیلی بدیهاش کنار اومدم نمیدونم چشه