مامانم ۷ ساله جدا شده و با اقایی ۷ ساله ک ازدواج کرده و منم پیششون زندگی میکنم این اقا با کلمات خیلی ازارم میده همش منت میزاره سرم تو این ۷ سال دیگه افسردگی گرفتم ازش متنفرم دلم میخاد بمیره یا خودم سم بریزم تو غذاش بمیره خیلی اذیتم میکنه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اسی مامانت چه زجری میکشه خیلی سخته جلوی چشمت به بچت بی احترامی کنن منم شرایط مامانت و دارم پسرم و آوردم همسرم فعلا با پسرم خوبه امیدوارم همیشه خوب باشه
عزیزم خیلی ناراحت شدم اما چاره شما اینه ک درس بخونی ی دانشگاه خوب بری و بعدش ی شغل پاره وقت داشته باشی.بتونی خوابگاه بری زمان دانشجوییت ک عالی میشه راحت میشی
بابات تو چادرم تو کوه و بیابون هم زندگی کنه بری پیشش خیلی بهتره تا اونجا بمونی اگر بلایی سرت بیاره چی!
ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع