من خیلی وقته احساس بی کسی شدیدی میکنم مادرم بچه بودم ده سالم بود فوت شد پدرم پدر خوبی بود ولی تا قبل ازدواجم بعدش نمیدونم چرا کم کم دشمنم شد البته بگم بابام ازدواج کردند در ۱۵سالگی من و قطعا همسرش نقش بسزایی داشت در بهم خوردن این رابطه مون
الان دچار پوچی شدم من همیشه شاگرد اول بودم به عشق پدرم درس میخواندم خوشحالش کنم همیشه تشویقم میکرد ولی الان انگیزه ما از کل زندگی از دست دادم
خیلی ها تمام کارهاشون انگیزه ش پشتش ی عشقه که مادرشونا شاد کنند پدرشون بهشون افتخار کنه مثلا زنداداشم خیلی دوست داشت بچه دار بشه چون مامانش نوه دوست داشت
الان من نه انگیزه ای برای بچه دار شدن دارم نه درس خواندن یکم داره بهم سخت میگذره
خودم بتنهای نمیتونم در خودم انگیزه قوی ایجاد کنم همه ش میگم که چی