ما چون شوهرم سرباز بود پول کم داشتیم ی کفش معمولی و بد گرفتم تو پله های اتلیه کفش کج شد با سر خوردم زمین پاهام رفت تو هوا شوهرم رنگش پرید گفت حتما پام شکسته پام پیچ خورده بود ب زور عکساروگرفتیم و رسیدم مراسم زیاد دردی حس نمیکردم ی کم رقصبدم فشاز اومد بهش شد بادکرد نمیتونستم راه برم اخرای مراسم لنگان لنگان بذون کفش با ی پا ی کم موندم جلومهمونا ابروداری کردم 🥲🥲🥲
آخی عزیزم ....🌷
خاطره شده در عوض
خاهرم بچه ش سقط شد نتونست بیاد عروسیم
تو عروسی همش قیافه م ناراحت بود
بعدم سر رقص چاقو خاهر کوچیکم با خاهرشوهرم دعواش شد اون بیشور چاقو رو ب خاهرم نداد
مجردم ولی کوچیک ک بودم میرفتیم تو تالار تا عروس وارد میشد پامو میذاشتم رو لباس عروسش ک ی قسمتیش ک رو زمین بود تا کثیف شه😐😐😐😐
چقدرم ذوق میکردم از این‌کار 😐😐😐سم خالص بود کارم منظوری نداشتماا نمیدونم چی تو ذهنم بود😐😐😐😐
تمامش دوست داشتم چون عاااشق لباس عروس و این چیزا بودم
قسمت بدش اینکه ساعت 10.5 رسیدیم تالار
چون ماشینمون خراب شد
البته تا 2 ادامه داشت عروسی
بهترین خاطره ام این بود که بعد آرایشگاه و فیلم برداری کلی زمان اضافه آوردیم از طرفی خونه نزدیک تالار بود برای همین رفتیم خونمون خوابیدیم تا ساعت ۸ شب که بریم تالار آنقدر خواب خوبی بود که نگو. بعدشم سر راه تالار رفتیم بستنی فروشی یه آب هویچ بستنی خوردیم خیلی خوش گذشت.
خاطره بد اینکه همون روز پریود شدم ولی بجز این بقیش خوب بود
مجردم
ولی لایکم کنید بیام بخونم😂😂
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
