ما چون شوهرم سرباز بود پول کم داشتیم ی کفش معمولی و بد گرفتم تو پله های اتلیه کفش کج شد با سر خوردم زمین پاهام رفت تو هوا شوهرم رنگش پرید گفت حتما پام شکسته پام پیچ خورده بود ب زور عکساروگرفتیم و رسیدم مراسم زیاد دردی حس نمیکردم ی کم رقصبدم فشاز اومد بهش شد بادکرد نمیتونستم راه برم اخرای مراسم لنگان لنگان بذون کفش با ی پا ی کم موندم جلومهمونا ابروداری کردم 🥲🥲🥲