خسته شدم بخدا
تو عقد بودن خیلی سخته عین اینه سر باره خانواده ای
هعی توقع توقع توقع
من همسرم دانشجوعه و هنوز کارمند نیس از یه دانشجو توقعات نابه جا دارن دارن تر میزنن تو زندگیم هعی منتو و توهین
بهشون میگم توقع نداشته باشین میگن مگه واسه ما چیکار کرده
چیزی بهش بگم بخر بیار خونه میاره ولی وقتی میاره مثلا میگم پریودم شکلات بخر و ابمیوه بیار حالم خوب نیس سریع میاره بعد مامان بابام وقتی ک میفهمن قراره شکلات بیاره یا همون ی شاخه گل ک برام میاره کلی میگنو میشنون ک داره اینجوری مسخرت میکنه...حالا وقتی میوه یا چیزه دیگه میاره مامانو بابام قیافه میگیرن ک مثلا مگه ما نیاز داریم ک این اینجوری رفتار میکنه...
من ب همینا راضیم مهم اینه باهم خوش باشیم بخدا عمر ادم کمه تا کی باید حالم بد باشه از دست اینا
وقتی چیزی نیارم میگن چیزی نمیاره و خسیسه و حیفه تو ک باهاش ازدواج کردی از الان اینجوری رفتار کنه و خسیس بازی دراره دوروز دیگ سر خونه زندگیم خسیسه
خسته شدم درکل باید منتشونو بزارن... اوقاتی ک اون میاد شب پیشم بمونه میگن زیاد عادتش نده هرروز بیاد ولی تو هفته سبار میاد وقتیم بیاد براش قیافه میگیرن هی
این رفتاراشون باعث شده از زندگی عقب بیوفتم و افسرده شم و کله فکرو ذکرم بشه حرفاشون و رفتارشون عین یه بچه رفتار میکنن باهام
اوقاتی شده من با همسرم الکی بحث کنمو اونو داغون کنم همش اثرات حرفایه ایناس
خسته شدم منتظر وامم اما اون دوماهه ک نرسیده از داداشم زود رسید ولی شانس من..........
نمیدونم چیکار کنم حس میکنم بدجور داره تر میخوره تو زندگیم