2777
2789

❤️❤️🙃

اینجا برا بعضیا فضای مجازی نیست فدراسیون تخلیه عُقدَس 🙄😐👋🏻   ...................................................................................    جوری زندگی کن که انگار هیچ کس دیگه ای جز خودت نیست که به تو کمک کنه ...! 🤍🦋                                                          ‌‌‌‌                                                            

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ی بار دیگ بخونش ملیس😂😂

🤦🏻‍♀️😂

اینجا برا بعضیا فضای مجازی نیست فدراسیون تخلیه عُقدَس 🙄😐👋🏻   ...................................................................................    جوری زندگی کن که انگار هیچ کس دیگه ای جز خودت نیست که به تو کمک کنه ...! 🤍🦋                                                          ‌‌‌‌                                                            

پیرزن ماچ و بیرونش کرده بود

در هوای بد تاریک روز آفتابی 

محو ماه زیبا بود و زشتی پیرمرد بود

😂😂چقدر خوب میشه 

هرچقدر هم که بگردی زندگی مثل مستی یا دیدن خواب یه زندگی دیگست

اینو از کجا آوردید؟   آخه اینو چندین سال قبل من به صورت شعر نوشته بودم ؛ اگه یادم مونده باشه :

شب از سکوتی گوش‌خراش از سایه‌روشن‌ها

چون پیرمردی ناتوان و خسته و برنا

تنهای تنها همره اهل و عیال است

ایستاده ره می‌پوید و رو به زوال است

در بحر غم  بین غرق گشته خیره سویت!

تا که بیاید مه شبی از کنج کویت!   .....

اینو اون وقتا نوشتم که بگم هر نوشته‌ای که آهنگ و وزن و قافیه و ردیف داشته باشه نمیشه گفت : شعره! یه چیز دیگه‌س!  

و (هرچند هنوز خود من هم دلیل و مفهوم خیلی چیزا رو نمی‌فهمم) اما بعضیا رو دیدم که با شنیدن این اراجیف به‌به و احسنت میگن

نمی‌خوام ثابت کنم (و مهم هم نیست) که من اینو از رو دست کسی ننوشتم یا برعکس یک کسی اینو از من شنیده (چندین بار اینو خونده بودم)  و بعد رفته به صورت نثر نوشته (همین الان و از سر کنجکاوی توی سایت‌های مختلف رو دیدم و جدا از تاریخشون , متوجه شدم یک متن کپی شده نیست یعنی چند تا متنه و به راحتی قابل تشخیصه که چند نفر اینو از یک شخص واحد شنیدند و بعد رفتن با ذهنیت خودشون نوشتن .... بی‌خیال) . اصلا فک می‌کنم همزمانی اتفاق پیش اومده. (اینو واقعا تجربه کردم)

آخه قبل از این یه شخصی یکی از شعرامو با کمال پررویی برداشته و به اسم خودش منتشر کرده بود. حالا نمی‌دونست من پنجاه تا شاهد برای اون شعر دارم و جالبتر اینکه شعری که طرف مدعی سرودنش بود ، دو بیت اولش نمی‌دونم به چه دلیلی یا چرا یه کلماتی ازش تغییر کرده بود (حالا یا عمدی بود که بگه این اون نیست!!! یا قسمت بالایی اون کاغذی که توش یادداشت کرده بوده بعد از یادداشت آسیب دیده یا پاره یا پاک شده   که یه مقدار متفاوت بود اما همون مقدار تفاوت باعث شده بود اون دوتا بیت با بقیه شعر هماهنگی و هارمونی نداشته باشه و اصطلاحاً نخونه! طرف مدعی بود دهه شصت این شعر رو گفته (سنش بالا بود و فک کنم حدس بزنید چرا اینو گفت ، یعنی شاهدهای من فوت کردن یا نیستن و ...) جالب اینه وقتی من گفتم خب باشه شعر شماست ، لطف کنید و چند بیت‌شو بخونید ، طرف نمی‌تونست شعر رو به درستی بخونه چون شعر خودش نبود.

بعد من گفتم با اجازه فقط چهار بیت اول شعر رو می‌خونم قضاوت با شما (یعنی همون دو بیتی که تفاوت داشت و دو بیت دیگه) چهار بیت رو خوندم و یکی دو بیت دیگه ادامه دادم.

اون آقایون فقط به همدیگه نگاه کردن و بعد به من گفتن از نظر مدارک ، تاریخ انتشار اون آقا قابل قبوله که قدیمی‌تره ، و سنش بالاتره و .... بعد به اون آقا گفتن : هرکسی فقط همین چند بیت رو گوش کنه می‌فهمه شعر برا ایشونه!

بهتره برید با هم توافق کنید!!! .... بعدها طرف زنگ زد و گفت آخر عمری آبروم میره. منم ولش کردم.

(اگه دفترمو پیدا کنم عکسشو میذارم)

ببخشید طولانی شد   

هرکی به ما می‌رسه دکترای "حق با اونه" داره! 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز