دیگه واقعا نمیکشم .. بچه م سی پی و فلج هست سه سالشه مثل ی تیکه گوشت ...شوهر بی وجدانم هم ب جا اینکه ب فکر من باشه کنارم باشه.همش دنباله خیانته و.بخدا کم آوردم از این همه درد
هیچ وقت فکرش رو نمیکردم از دستت بدیم،هیچ وقت فکرش رو نمیکردم از دلتنگی تو زجه بزنم...،هیچ فکرش رو نمیکردم التماست کنم،که یه بار دیگه هم که شده صداتو بشنوم،هیچ وقت این روزایی که داریم بدون تومیگذرونیم رو فکرش رو نمیکردم،اینکه همیشه یه بغض مهمون گلوم باسه،....دلم برات خیلی تنگ شده،تهش یه جملستا،ولی با تک تک سلول های بدنم،با گوشت وپوست و استخونم،دارم درکش میکنم،دارم تحملش میکنم!دیدارم باهات شده به قیامتا💔🥀خودتم فکرش رو نمیکردی نه!؟میدونی وحید،دلم برای تک تک روزایی که اذیتم ومیکردی و جیغم رو درمیاوردی تنگ شده،دلم برا خندیدنات،برای اون دکلمه هایی که همیشه میخوندی،برای وقتایی که توماشیمت مینشستم و جز آهنگای تتلو چیزی گوش نمیکردی،برای وقتایی که سربه سرتک تک خونواده میزاشتی،،،،وحید.... تومثل داداشم بودیا...توعزیزترینم بودیا...خیلی دوست داشتم و دارم بی معرفت....😭🥀
خدا به دلت صبر بده عزیزم خیلی باید قوی بود توی این راه، حق داری کم بیاری و جا بزنی یوقتایی آدم میبره واقعا، اما هر وقت زمین خوردی بازم پاشو نذار شکست بخوری