من دیگه بریدم،افسردگی دارم و از زندگیم خسته شدم،حوصله هیچ چیز و هیچ کسم ندارم،همش تو خونه ام،بچمم از بس تو خونست ومن عصبیم عصبی شده،فقط دلم میخاد یا بمیرم یا بازم بمیرم،کاش زندگی دکمه برگشت داشت😢الان امشب خر خر میکنه و فک کنم مریض شده و من خسته تر از همیشه تو شهر غریب
خیلی زیاد
چندسالشه؟
خدا بهتون صبر و توان بده. انشااله یک خوشحالی زیاد وارد زندگیتون بشه انرژی بگیرید. واقعا مادر بودن تحمل و صبر زیادی میخواد.
منم یه مادرم سنی ندارم گاهی خستم میشم دلم واسه مادرم تنگ میشه ولی به دخترم ک نگاه میکنم دلم آروم میگیره
چرا نمیبریش پارکی جایی
کل خستگی ها یه طرف
اون لحظه که حس میکنی بچه مریض شده انگار آوار خراب میشه رو سر آدم
اوف آره اینقدر اذیتم میکنن پری روز گلاب به روتون افتادم به استفراغ اینقدر حرصم دادن معده درد عصبی گرفتم کلا خودمم کم طاقت شدم نمیدونم قدیما چطور ۱۰ تا بچه داشتن
من هز روز توخونه از دست این دوتا به جنون میرسم طوری که از ساعت ۶عصر به بعد فقط جیغ داد حرف میزنم جراتم نمیکنم کنار شوهرم برم
همه چیزایی که گفتی برا منم پیش میاد
ولی عصبی نشو
بزار دخترت خاطرات قشنگی از تو داشته باشه تو ذهنش
خیلی زود بزرگ میشن و حسرت میخوریما
منم دقیقا همینطور
این روزا همیش با شوهرم دعوا دارمو همش عصبیم و مقصرم خودمم
من شاغلم هستم و با بچه هفت ماهه دیگه جونی واسم نمونده عملا
حتی ی کرم دور چشمم وقت نمیکنم بزنم بخدا
یک هفتس وقت نکردم دوش بگیرم من ک هرروز دوبار دوش میگرفتم
آرزومه بخوابم اینقد سیرشم ازخواب ک خودم بیدارشم
ولی بازهم شکر
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
