سلام به همه من یه مادر زن دارم یسری تنهابود رفتم دنبالش بیارمش خونه خودمون رفتم دم در زنگ زدم گفت یکم کاردارم گفتم وایمیسم پایین کاراتونو بکنید بیاید انقد تعارف کرد مارو به زور رفتیم خونش تا رسیدم تو دیدم گوشیشو گرفته به پدرخانومم زنگ زده یواشکی میگفت بهش من بهش یبارگفتم بیا بالا اومده بالا خیلی ازدستش ناراحت شدم فک کرد من نشنیدم ولی تاموقعی که میخواستیم بریم همش زنگ میزد بهش بعد بردمش خونمون به نظرتون این کارش چه معنی داره اخه؟
خب دیگه اگه شوهره بعدا میفهمید خب حتما به مشکل میخوردن دیگه خودش به شوهرش زنگ زده گفته بعدم که شوهرش دعواش نکنه گفته من یکبار تعارفش کردم اینم اومده تو خونه من اینجوری برداشت کردم. شما پدر زنت و دیدی و میشناسی نظر خودت چیه؟
خواستم مثل آسمان باشم منجی شهر نیمه جان باشم آشیان پرندگان باشم با همین دست خالیه و سردم♥️