حالت ریلکسیشن رو از کتاب غول درون انجام دهید
خودت را روی یک صحنه تصور کن. تو یک هنرپیشه هستی که در حال تمرین برای یک نقش مهم هستی. هیچکس دیگری به جز من، نویسنده و کارگردان نمایش در تئاتر کنفرانس نیست. من در حال رهبری تو هستم. حالا
در اولین صحنه تو باید احساس آرزوی شدید را روی پرده ببری... زمانی که تو یک انگیزهی قوی برای انجام چیزی را تجربه کردی. شاید آن برنده شدن در یک بازی بود، یا گرفتن نمرهی الف در یک امتحان. خودت را با چشم ذهنت ببین. خودت را ببین که صورت خودت را در هم میکشی و حالت مصمم به خود میگیری. ببین چطور نقش بازی کردی. احساسی که داشتی دوباره تجربه کن. بشنو که در آن زمان چه چیزی در حال رخ دادن
بود. در فضای این آرزوی شدید جذب شو.
حالا این کتاب را تصور کن. خودت را تصور کن که داری این درسها را میخوانی و این درسها را یاد میگیری.
تصویر خودت را وقتی درحال مطالعه این درسها هستی روی تصویر زمانی قرار بده که آرزوی شدید داشتی.اجازه بده این حواس شروع شده و برای یک دقیقه ادامه پیدا کنند...
حالا زمان آن فرا رسیده که صحنهی بعدی نمایش را تمرین کنی.در این صحنه،قرار است احساس نشان دادن یک انتظار شدید را بازی کنی. این صحنه آسان است. فقط به یاد بیاور، مثال عید کریسمس یا فستیوال نورها را،زمانیکه کودک بودی. اگر الان کریسمس است، همهی هدایا را زیر درخت کریسمس ببین. بسته بندی هایی به رنگ روشن و پاپیونهای رنگی را تصور کن.به یاد بیاور که چقدر برای باز کردن آن هدایا مشتاق بودی...تا ببینی در آن بستهها چه چیزی وجود دارد. به یاد بیاور که نمیتوانستی صبر کنی.فکر میکردی از دلواپسی منفجرمیشوی.به یاد بیاور که آن شب نمیتوانستی بخوابی زیرا انتظار بسیار شدید بود.فضایآن عید را ببین، واحساس کن و بشنو.حالا اجازه بده این حواس شروع شده و برای یک دقیقه ادامه پیدا کنند...
حالا آن تصویر ذهنی از زمانی که احساس انتظار شدید داشتی را روی تصویر خودت وقتی در حال مطالعه و یادگیری این دروس هستی بینداز. تصویرخواندن این کتاب را روی تصویر عید کریسمس بینداز، درحالی که داری همان احساسات و هیجانات را تجربه میکنی.
حالا زمان تمرین آخرین صحنه است. در این صحنه، تو باید اطمینان کامل را نشان دهی، با نشان دادن اطمینان مطلق به کارگردان و نویسنده نمایشت شروع کن. در میان حضار به من نگاه کن و اطمینان به توانایی من درهدایت خودت را ابراز کن...
حالا مجددا، این تصویر را روی تصویر خودت در حال مطالعه و تمرین این درسها بینداز.
اجازه بده این احساس اطمینان کاملا درک شود.
حالا وقت این رسیده است که از این حالت بیدار شوی. مرا تصور کن که به عنوان کارگردان نمایشت به تو میگویم، "با شماره 3 تو کامال بیدار هستی. من میخواهم از 1 تا 3 بشمارم و با این کار تو به حالت ذهنی کاملا بیدار بازمیگردی. "1 ،"تو داری بیداری میشوی... "2 ،"طوری رفتار کن که گویی احساس سرزندگی و آرامش
میکنی... "3 "تو کاملا بیدار هستی.