سلام ۱۹ سالمه سه سال شوهر عمم دنبالم بود مخاست بهم تجاوز کنه میگفت صیغت میکنم وقتی من نرفتم باهاش اومدن بهن گفت تو هرزه ای سه سال دنبالم بود خانوادم ازم حمایت نکردن و نمیکنن واقعا خسته شدمه با یه پسری آشنا شدم دو سال با همیم ولی زنگ زدن برا خاستگاری مامانم گفت نه دیگه واقعا نمیکشم 🙃لطفا بگید چکار کنم
من ویتامین دی روی 18.6 دارم
اگر دوستش داری وپسرخوبیه ومیدونی ارزشش رو داره براش بجنگ
ولی بامنطقت فکر کن نه از روی خستگی و...
په خانوادت چشونه؟ مشکلشون چیه چرا نباید باورت کنن
بهش گفتم اون میدونه اذیتم میکنن ولی صداش ظبط کنم ب کی نشون بدم مامانم میدونه بهش گفتم پیامم داده کسی خونه نیس بیا هیچی نگفت گفتم خطم عوض کن هیچکار نکرد نشسته کنارم هیچی نمیگیم یهو میگه حلالت نمیکنم
چرا این حرف میزنه وقتی خودش میدونه من چی کشیدم و دست از پا خطا نکردمه
میگم پول میگه ندارم حتی پول لباسم هم خدم در میارم همیشه بین من و داداشم فرق گذاشته و میزاره ۱۹ سالمه ولی همیشه باید سیلی بخورم بی دلیل
کجا برم کیو دارم من برم کی از دلم خبر داره ک بعد میگن دختره هرزه بود فرار کرد کی منو درک میکنه وگرنه من روزی هزار بار مرگمه از خدا میخوام قشنگ چهار ساله روز خش ندارم اگر هیچی درست نمیشه خدا چرا جونمو نمیگیره چرا خش بختی حق من نیست چرا باید یه دقیقه بخندم ی روز تاوانش با اشک بدم قلبم
درد میکنه حتی الانی ک دارم این متن تایپ میکنم گوشیم خیسه از اشک چرا خدا تاوان اشکامو ازشون نمیگیره مگه خدا مهربون نیست 🙂💔
چیزی بگم میگن دیوانه ای
من دیگه هر چی حرف زدم عمه هام حرف زدن خالم باهاشون حرف زد حرف حرف خودشون بود ولی خب خودمم خسته شدم و الان مسه یه تیکه سنک حرف میشنوم ولی دم نمیزنم دیگه نمتونم دلیل بیارم براشون
نه داداشم کمک نمکنه اون هم با هموناس و بی دلیل هم میزنم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
