2777
2789
عنوان

من غلامِ خانه های روشنم 💫

180 بازدید | 8 پست

 اکیدا توصیه میکنم کسانی که به افسردگی و افکار خودکشی دچارند و روحیه حساسی دارن این متن رو نخونن!


صبح است .
 بارانی. 
دیگر نمی توانم زندگی را تکرار کنم. دستم درد میکند. چشمم که به فضای بیمارستان ها می‌افتد ، پشتم میلرزد. 
چرا باید دوباره تو ، دختر عزیز و لطیف و بسیار نازنینم را بکشانم به آنجاها...
وقتی یکمرتبه نباشم ، کمتر شکنجه میکشی و فکر میکنی رفتم مسافرت.
سلمی جان برایم دعا کن و فاتحه بخوان.
دوستت دارم . دوستت دارم . دوستت دارم.

 

''نمیخوابم ، تنها و خسته ام . برای همین میروم. 

دیگر حوصله ندارم. 
چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه‌ی تاریک ، من غلام خانه های روشنم.''


بخشی از وصیت نامه غزاله علیزاده.

رَهِ آسِمان دَرون است .... ☁️                                                   

غزاله تک فرزندِ یه خانواده ثروتمند بود.
در فضایی زندگی میکرد که نیاز به ارتباط با اطرافیانش داشت اما این ارتباط بدست نمی‌آمد.
برای همین از همان کودکی شهرزادِ قصه گو شد.

شخصیت ها و جهان هایی خلق میکرد که بتواند کمی تنهایی‌اش را تسلی ببخشد و چندی از آن دنیای تنها فاصله بگیرد.

وقتی کمی بزرگ تر شد ، در ۱۴ سالگی اولین داستان خودش رو نوشت.
به گفته خودش داستان شیرینی نبود و گرفتار دنیای تاریک و گودی شده بود که از کودکی در آن هبوط کرده بود...

"زمانی بود شاید در نوجوانی؛ فکر می‌کردم که با نوشتن ، چیزهای زیادی رو در دنیا تغییر خواهم‌داد. اثر خواهم‌گذاشت و صدایم به صدا‌های دیگری خواهد‌پیوست که فرهنگ جهانی و فرهنگ ما رو تشکیل می‌دن. هم‌صدا بودم با اونا. الان فکر می‌کنم چرا می‌نویسم...چون هیچ کار دیگه‌ای بلد نیستم. چون تنها با نوشتنه که نجات پیدا می‌کنم. تنها با نوشتنه که زندگیم معنا پیدا می‌کنه و از لحظه‌ای که نتونم بنویسم، همه‌چیز منقطع می‌شه. همه‌چیز دچار آشفتگی می‌شه. منِ نویسنده شاید به دنیا اومدم. یا اگر هم به دنیا نیومدم، با نوشتن خو گرفتم. تحصیلاتم در رشته‌ی حقوق بوده، اما علاقه‌ای به این مسائل نداشتم. دلم می‌خواست داستان بگم، داستان بگم، داستان بگم...و با بریده‌شدن این خط داستانی، مثل شهرزاد قصه‌گو، شاید زندگی آدم هم به نحوی منقطع بشه..."

رَهِ آسِمان دَرون است .... ☁️                                                   

به جوانی که پا گذاشت ، به خاطر شخصیت هنرمند و شوخ‌طبعش ، ذهن متفکر و روشنفکرش و همچنین زیبایی و گرمی ای که در وجودش بود اوضاع وارونه شد.
آدم های زیادی شیفته و عاشقش شدند و تشنه‌ی گوشه چشمی از محبتِ او.
در عُشاقش هم ، از آوینی به چشم میخورد تا بیژن الهی!

اما با اینکه به ظاهر ارتباط با آدم ها آسان شده بود  باز هم احساس تنهایی میکرد.

حال سعی میکرد تنهایی اش رو با جمع و مهمانی های شلوغ از بین ببرد.
و شاید فکر میکرد اگر همیشه دورش پر باشد از آدم ، غول سیاهِ تنهایی جرئت نمیکند جلو بیاید و تاریکیِ ترسناکش ، روی وجود ترسیده‌‌ی او سایه بیندازد و وجودش را پر کند از تهی.

رَهِ آسِمان دَرون است .... ☁️                                                   

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

آدمِ خوش خلقی هم بود و نقل مجالس
شیرین سخن و شوخ طبع
آن چنان که آیدین آغداشلو در وصفش میگه:


"هرجا که دعوت می‌شد ورودش انگار با صدای طبل و شیپور جارچیان اعلام می‌شد! فاصله‌اش را همیشه نگاه می‌داشت؛ نه‌اینکه چیزی در رفاقت کم بگذارد اما مثل این بود که حرف مهم و ناگفته مانده‌ای را می‌خواهد همچنان نگوید و ناچار رفتارش را در هاله‌ای از مزاح و حرف‌های پیش‌پاافتاده می‌پیچید و چه خوب بلد بود خودش را به گیجی و بیخبری بزند و قصه‌ای را که بارها شنیده طوری با علاقه و تعجب گوش کند که انگار بار اولش است! و اغلب فریب می‌خوردی و گمان می‌کردی همهٔ حواسش پیش توست، که نبود، و لابد داشت قصه‌هایش را در ذهنش می‌نوشت و مرور می‌کرد."


دخترش سلمی هم از این تعریف میکند که با اینکه مادرش غزاله عاشق جمع بود ولی گاهی بسان درد و دل و همراه با اضطراب ، دردِ جانش را باز میکرد و به دخترش میگفت : تنهام. تنهام! خیلی تنها...

رَهِ آسِمان دَرون است .... ☁️                                                   

در سالهای آخر ، غزاله مبتلا به سرطان شد.
و رنجی که تا حالا کشیده بود به حد اعلای خودش رسید.
در آخرین مصاحبه ای که دو ماه قبل از مرگش داشت ، گَردِ انبوه و غمی وصف ناشدنی روی صدای گرم و چهره‌ی زیبایش نشسته بود که کمتر نگاهی متوجه آن نمیشد.
و عجیب اینکه حتی زیبا ترش هم کرده بود!


مانند ملکه غمگینِ نشسته پشت دیوار های سنگی و تاریکِ کاخ در یک اثر کلاسیک و گوتیک.


آن اواخر ، یکبار که غزاله و دخترش بیرون بودند  پسرکی تماما سیاه‌پوش ، با چهره ای سفید و مهتابی (که غزاله به زیبایی گفته : آنچنان چهره اش سفید و زیباست که انگار در زیر پوستش به جای خون ، شیر در جریان است) و موهای پر کلاغی دیدند.
غزاله به دخترش گفت مرگ هم همین‌ شکلیه ، همینقدر آرام و زیبا.

رَهِ آسِمان دَرون است .... ☁️                                                   

به گفته سلمی ، غزاله هیچوقت دوست نداشت مریض و در گوشه بیمارستان بمیرد.
و همیشه میگفت میخوام زیبا و ایستاده به ملاقات مرگ برم.

و همین هم شد.

روز جمعه ۲۱ اردیبهشت ، غزاله به جواهرده رفت ، شب را خانه‌ی پیرزنی ماند و روز بعدش در جنگل های سرسبز رامسر ، میان چمن های باران خورده‌ی زمردینِ اردیبهشت ، زیر سایه‌ی برگان جوانِ درختان خود را به دار سفید شاخه‌ی مرگ آویخت.
همانقدر زیبا و همانقدر ایستاده!

دخترش در وصف این صحنه میگه آنقدر زیبا بود که شبیه تابلو های کلاسیک بود.
روسری اش روی موهایش افتاده بود و موهایش هم کمی روی چهره‌ی آرامش ریخته بودند.
چهره اش اندکی آرایش داشت و مرگش باعث نشده بود زیبایی چهره اش از بین برود.
تنها نشانه ای که مرگ به یادگار گذاشته بود کبودی ای بود که زیر خطوط لبانش به چشم می‌آمد ، و این به زیبایی آن صحنه افزوده بود. گویی از تمشک های سیاه جنگلی خورده باشد...

رَهِ آسِمان دَرون است .... ☁️                                                   

از شکوهِ اندوه و تنهایی که به سان نیلوفری سرخ بر جانش پیچیده شده و روی آثارش سایه انداخته بود، عمیقا شگفت زده شدم و هم آرام....🕯

رَهِ آسِمان دَرون است .... ☁️                                                   
به گفته سلمی ، غزاله هیچوقت دوست نداشت مریض و در گوشه بیمارستان بمیرد. و همیشه میگفت میخوام زیبا ...

🥲💔همه تنهاییم

غرض رنجیدن ما بود از دنیا... حاصل شد.......خدایااز سقف اتاقم یاد تو میچکد باران بند بیاید از این خانه می روم🌻
🥲💔همه تنهاییم

به نظرم تنهایی چیز بدی نیست.

اگه آدما به اندازه کافی باهاش کنار بیان ، روحشون رو ژرف و عمیق میکنه.

رَهِ آسِمان دَرون است .... ☁️                                                   
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز