اره تحمل هیچکسو نداره شوهر من حوصلش سر رفت با دومادشون رفت کوه مثلا کنگر بیارن سرگرم شن
دومادشون بعد ده دیقه گفت من حوصله نداشتم نرفتم اون رفت دیگ اقا ساعت ۱۲ رفت ۴ برگشت تو یکی از شهرام بودیم که همه تفنگ بدست و کلا ترسش زیاد بود
پدر شوهرم به دومادخان گفت تو پسرمو کجا بردی برو برشگردون اونم گفت من چ میدونم کوه به این بلندی از کجا پیداش کنم خودش میاد
اونم گف
ت غلط کردی وقتی نمیدونی کجایی یکی دیکه رو هم با خودت میبری الان اتفاقی واسش بیفته این گرو های پ ژ ا ک اینا بگیرن بلایی سرش بیارن خونش گردن توعه دیگ بدجور بحثشون شد پدر شوهرمم پاشد دوسه تا چک زد تو گوش اون
شوهرمم نیم ساعت بعد از بحث برگشت گفت گم شدم هی رفتم رفتم رسیدم رو جاده اصلی ماشین گرفتم باز بیام اینجا خیلی راه رفته بود دیگ جون به لب
باز دوماد عصبی شد حرصشو سر بچه اش خالی کرد ینی هی رو دلش مونده بود رفتار پدر شوهرم دیگ اینبار برادرشوهرم هرچی از دهنش اومد بهش گفت به شوهرمم حرف زد گفت مگ تو از قحطی اومدی خدا بکشتت بخاطر ۴ تا کنگر خودتو پاره میکنی اونم گفت گوه نخور به تو چ هر کار دلم بخواد میکنم😂😂😶و اینم شد پیک نیک ما