سه ساله ازدواج کردیم مادرشوهرش مخالف بود با ازدواجمون هرطوری تونست منو اذیت کرد شوهرم حرف نزد یه مدت رابطشو کم میکرد دوباره شروع میکرد الان پدرشوهرم گفته چرا کم میاید خونمون رفته گفته مامانم اعصاب زنم بهم میریزه زنم هم میاد اعصاب منو بهم میریزه حالا از اون روز اونا اومدن رفت و امدشون زیاد کردن که بگن بخاطر تو ما رفت و‌امدمون از دست نمیدیم شوهرم هم دیشب میگه فکر کنم مامانم از کاراش پشیمونه که رفت و امدشون از اون روز زیاد کردن
دیگه اذیتت نمیکنن؟
شایدم پشیمونه ،بازم اذیتت میکنه؟
والا میان خونمون میشینن کلا همش من باید تو راه آشپزخونه باشم پذیرایی کنم دست به هیچی نمیزنن بعد انتظار دارن من میرم خونشون کلا کمکشون بدم وقتی میشینن همچین بد نگام میکنن، هنوز که نه اذیت خاصی نکردن یه هفته ای میشه بهشون اینجوری گفته ولی ناهار دعوتیم اونجا همش استرس دارم اینقد که رفتم و اذیت شدم اصلا دلم راضی نمیشه پاشم برم
يا خانوادگي همدستن يا شوهرت خيلي ساده س و بي سياست يا تورو خييييلي دوست داره كه به خاطرت همچين حرفي رو به خانوادش زده
ببین اگه منو دوست داشت اینهمه وقت با اینهمه اذیت کردناشون یه چی می‌گفت نه اینکه وقتی بگن چرا نمیای تقصیر بندازه گردن من که بگه خودش بی تقصیره، هیچ وقت حرفی بهشون نزد آخرشم خودشو بد نکرد، میگم چرا اینجوری گفتی میگه مرداد درک میکنن این موضوع رو، حرف بدی نزدم
ولی اونا فهمیدن که کم نرفتن پسرشون اصلا تقصیر پسرشون نیست اونا الان اینطوری فکر نمیکنن یه بار که خیلی به من بی احترامی کردن من به شوهرم گفتم اومدن دعوا کردن که تو دهن لقی نباید میگفتی چند ماه قهر بودن بعد با بی احترامی خودشون مشکلی نداشتند با اینکه من گفتم مشکل داشتن اومدن جلو در خونه هر فحش زشتی بود بارم کردن رفتن، بعد الان فکر می‌کنی اونا تقصیر گردن میگیرن؟اتفاقا اونا فکر میکنن چرا می‌ره اعصاب پسرمون بهم میریزه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
