فعلا چیزی نشده ولی احساس میکنم نیت شوم داره
ما مغازه داریم من گاهی که شوهرم کار داره میرم جاش وایمیسم
بعد یه آقایی میاد ازمون خرید میکنه،وقتایی که شوهرم هست هم میاد زیادم میمونه ،ولی دوبار شوهرم نبوده مونده هی حرف زده،دفعه اول چیز خاصی که حس بدی داشته باشم نگفت.ولی دفعه دوم گفت یه چیز بگم ؟ منو یاد دوست دخترم میندازی هروقت شما رو میبینم یادش میوفتم،خیلی شبیهی،چند سال پیش رفت کانادا ۴ سال باهم بودیم خیلی دوستش داشتم
حالم بد شد از لحن و نگاهش خیلی بدم اومد
بعد گفت راستی میدونستی من مجردم
قبلا فلان جا بودم خونمو فروختم اومدم اینجا خونه خریدم
مرتیکه
اولین بار همچین چیزی برام پیش اومد هنگ کرده بودم،نمیدونستم چه گوهی بخورم ،تنها چیزی که به مغزم رسید این بود که پیام دادم مامانم که بهم زنگ بزنه ،مامانمم سریع زنگ زد یارو رفت
دیگه نرفتم مغازه
ولی با خودم عهد کردم اگر دیدمش باز زر زر کرد
برینم بهش حرومزاده رو.
شما بودید جزییات رو میگفتید به شوهرتون؟؟
من حرفاشو نگفتم
ولی بهش گفتم اصلا خوشم نمیاد این یارو میاد هی حرف میزنه عصبی میشم
گفت اندفعه بیاد میگم وقتی خانم اینجاست نمون تو مغازع