از سرشب قرار بود که رابطه داشته باشیم
شب پاسور بازی میکردیم بعد گفتیم هرکی باخت مثلا فلان کار و بکنه تو رابطه و اینا ....
بعد قرار شد شوهرم پسرمون و بخوابونم و بیاد منم تو این فاصله کمی درس بخونم
بعدش دیدم نیومد ساعت ۱۲ بود
رفتم دیدم خوابیده صداش کردم گفتم عشقم بیا تو اتاق بخوابیم (هرشب همینطوره چون من نمیتونم پیش پسرم بخوابم چونکه براش بخاری روشن میکنم و خودم گرمم میشه 🤕)
تازه بدیش اینه که تا شوهرم پیشم نخوابه نمیتونم بخوابم ...
بعد پاشد اومد و گفت کاش وقتی میخوابیدم دیگه بیدارم نمیکردی 💔😔
و خوابید
من چیزی نگفتم ولی یه حس بدی گرفتم البته درکش میکنم خسته بود
ولی احساس حقارت کردم تازه اخلاقش اینطوری نیست که مثلاً فردا معذرت خواهی کنه بابت امشب
به نظرتون فردا ناراحتیم و نشون بدم
البته سحر دیگه